معرفی وبلاگ
وبلاگ (دفاع مقدس در هشت سال ، پایداری در سی سال ) وبلاگی است در زمینه شهدا و دفاع مقدس و به ارائه مطالب گوناگون در رابطه با دفاع مقدس می پردازد . با تشکر - مدیر وبلاگ علی فروتن
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 59338
تعداد نوشته ها : 47
تعداد نظرات : 1

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

Rss
طراح قالب

فرمانده‌ گردان سلمان فارسی(ره)لشکر5نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)


خاطرات
علی اکبر تناکی:
نیاز هست که از رشادتهای کریم نوری صحبت کنیم. اگر چه فرمانده کمین ما ، برادر دیگری بود، اما در اصل، ایشان فرماندهی را بر عهده داشت . چون ایشان تجارب نظامی زیادی داشت و از آن رزمنده هایی بود که با شهید چمران زیاد ارتباط داشتند . ایشان ، در این فاصله یک سالی که از جنگ گذشته بود، یکی دو دفعه مجروح شده بودند و چندین ترکش مشخص بود، که در بدنشان هست و کارهای شناسایی را ایشان هدایت می کرد . هر شب ما برنامه شناسایی داشتیم، می رفتیم و بداخل نیروهای عراقی نفوذ می کردیم و حتی یک سری غنایمی جمع کردیم و می آوردیم و حتی توانستیم داخل یکی از تانکهایشان بشویم و برویم یک سری از دوربینها و سلاحهایی که داخل تانکها بود را (در حدی که توانستیم) ، بیاوردم پشت جبهه و کلا هدایت ما ، با این برادر بود.

علی اکبر تناکی:
با اینکه خیلی با نیروی عراقی فاصله داشتیم ، اما دید داشتند . چراغ ها را خاموش کردیم ، هر کار کردیم دیدیم نمی شود که رانندگی کنیم . شهید نوری پیاده شد و یک چفیه سفید به کمرش بست و گفت: سفیدی را می بینید ، پشت سرم بیائید . حدود چهار کیلو متر را با ماشین رفتیم و ایشان همچنان پیاده راه می رفت و ماشین ها به صورت ستون پشت سر ایشان می رفتند، تا اینکه به منطقه مورد نظر رسیدیم.

خداداد علی زاده:
شب اولی که در عملیات شرکت داشتم، بعد از توجیهات لازم به وسیله سردار شهید شمس آبادی ( فرمانده گردان جوادالائمه (ع) ) ، تدارک آمادگی لازم را صبح زود، جهت بازدید از محل عملیات با برادر شهیدمان، نوری و چندین تن از برادران دیگر تیم، ترتیب دیده و به محل رفتیم و از نزدیک منطقه را مشاهده کردیم و از نظرات ،رابط عملیات سپاه، که از لشکر قمر بنی هاشم و از برادران اصفحانی بود، استفاده کرده و به مقر برگشتیم و به اتفاق شهید عزیز نوری ، مسائل و کارهای لازم را به گوش فرمانده عزیزمان رساندیم و سپس برای آمادگی های بعدی و خداحافظی با دیگر برادران گردان مان ( سلمان 2 ) برگشتم و به اتفاق شهید نوری ، به محل گردان موسی بن جعفر (ع ) رفتیم. در بر گشتن ، در حالی که پیاده به سمت گردان سلمان 2 می آمدیم، ناگهان برادر نوری گفت : می دانید برادر علیزاده ، همین زمین که اکنون ما با خیال آسوده روی آن قدم می زنیم، خدا می داند که در موقع آزاد سازی خرمشهر ، برای هر وجب آن یک شهید عزیزی داده ایم. پس از صحبتهای زیادی در رابطه با سیر تکمیلی انقلاب، فرمود : خداوند در صحنه امتحان امّت ایران( در صحنه اجتماع) ، سه سرند قرار داده است. اولین سرند، در مکان شهر ها و روستاها و برای همه است که چه کسی به جبهه می آید و یا چه کسی به جبهه کمک می کند. پس از آن ، سرند حرم در همین مکان استقرار گردانها و لشکرها می باشد و برای کسانی که به اینجا می آیند که با چه نیت و خلوصی خود را برای انجام عملیات و کارهای لازم آماده کرده و عمل می کنند . و سرند سوم، در محل خط مقدم و روی خاکریز اول در مقابل دشمن است ، که هر کس از آن سرند عبور کند ، امتحان خوب و اصلی را داده است ، که می بینیم خود او، امتحان را به خوبی پس داد و به دیدار معبودش شتافت.

فولادی:
با اینکه یک نیروی ساختمانی در گناباد بود، اما مثل یک آچار فرانسه در مواقع اضطراری ، در هنگامی که به مشکلات برمی خوردیم، فعالیت می کرد. گاهی پشت لودر بود ، گاهی پشت بولدوزر بود، راننده پایه یک، لوله کش بنایی هم بود، کار برقی هم می کرد. خلاصه کارهای پشت خط و خط را انجام می داد .

 


دوشنبه هشتم 6 1389 3:50 بعد از ظهر
X