معرفی وبلاگ
وبلاگ (دفاع مقدس در هشت سال ، پایداری در سی سال ) وبلاگی است در زمینه شهدا و دفاع مقدس و به ارائه مطالب گوناگون در رابطه با دفاع مقدس می پردازد . با تشکر - مدیر وبلاگ علی فروتن
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 59352
تعداد نوشته ها : 47
تعداد نظرات : 1

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

Rss
طراح قالب

شهید 13ساله: پیوندتان را با امام امت مستحکم‌تر کنید

در وصیتنامه شهید دانش‌آموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» آمده است: برادران! هیچگاه دست از یاری دین اسلام برندارید و با امام امت، خمینی کبیر پیوندتان را مستحکم‌تر کنید و هیچگاه چون مردم کوفه که به حضرت علی (ع) و مسلم‌بن عقیل و امام حسین (ع) پشت کردند، پیمان‌شکن نباشید.

شهید دانش‌آموز «عبدالمهدی پیرحیاتی» در سال 1346 در دره‌شهر استان ایلام دیده به جهان گشود و با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه منطقه غرب کشور شتافت تا اینکه پس از 2 ماه در جبهه‌های حق علیه باطل در تاریخ 28 آبان 1359 در حالی که 13 سال بیشتر نداشت، در تپه سومار غرب به شهادت رسید. در وصیتنامه این شهید دانش‌آموز آمده است:‌

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
«ما اراده کرده‌ایم تا مستضعفان زمین را نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان حقیقی زمین قرار دهیم» آیه 5 سوره قصص
اکنون که به لطف خدای مهربان عازم جنگ و نبرد با کفار و دست‌پرورده‌های امپریالیسم و سوسیال امپریالیسم جهانی هستیم، چند کلمه‌ای به عنوان وصیت با نزدیکان خود دارم البته منظور از نزدیکان خودم یعنی برادران مسلمان جهان و کسانی که به پیامبری حضرت محمد (ص) و کتاب آسمانی قرآن کریم ایمان آورده‌اند.
برادران! هیچگاه دست از یاری دین اسلام برندارید و با امام امت خمینی (ره) کبیر پیوندتان را مستحکم‌تر کنید و هیچگاه چون مردم کوفه که به حضرت علی (ع) و مسلم‌بن عقیل و امام حسین (ع) پشت کردند و از پیمان خود گذشتند، عمل نکنید و پیمان‌شکن نباشید.
به خدا قسم مطمئن هستم که در صورت مرگ باز هم مانند لشکر امام حسین (ع) پیروز و سرافراز هستیم.
شهادت را تولدی دوباره و آغاز یک زندگی نوین همراه با سعادت ابدی می‌دانم پس چرا به سوی سعادت ابدی نباشم و افتخار این دنیا و آن دنیا نصیب خود نگردانم.
برادران مسلمان در شب‌های جمعه برایم از خداوند درخواست آمرزش کنید و سوره فاتحه نیز فراموش نشود. امیدوارم سعادت دنیا و آخرت نصیب تمام مسلمانان جهان شود.
‌صحرا پرهیزگاری و ناهید ربیعی سرگذشت‌پژوهان شهدای دانش‌آموز در اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانش‌آموزان، زندگی این شهید را در تاریخ درخشان هشت سال دفاع مقدس ثبت کرده‌اند.

منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

دسته ها : نوجوانان شهید
دوشنبه هشتم 6 1389 3:36 بعد از ظهر

شهید 13 ساله به مسائل اسلامی بسیار توجه می‌کرد

شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» با اینکه 13 سال بیشتر نداشت، به مسائل اسلامی بسیار توجه می‌کرد.

شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» فرزند صفدر در سال 1352 در ایلام دیده به جهان گشود و تا مقطع راهنمایی تحصیل کرد.

وی در انجمن اسلامی نیز فعالیت می‌کرد و دارای 2 دوست در جبهه به نام‌های شهید سعید‌ نورآبادی و خیرالله کهزادیان بود؛ همچنین در حال حاضر مدرسه‌ای به نام شهید « محمد تکبیری» نامگذاری شده است.

این دانش‌آموز بسیجی، پس از یک سال حضور در جبهه ایلام در سن 13 سالگی در تاریخ 4 بهمن 1365 در شهر ایلام «منطقه بان سفید» توسط تیربار دشمن به مقام رفیع شهادت رسید.

*شهید تکبیری روی حجاب زنان حساسیت داشت

محمود تکبیری، عموی شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» با بیان خاطراتی از وی اظهار می‌دارد: محمد با توجه به اینکه کودکی بیش نبود ولی به مسائل اسلامی بسیار توجه می‌کرد.

وی با بیان اینکه شهید «محمد تکبیری» در خصوص رعایت حجاب به همه تذکر می‌داد، ادامه می‌دهد: شهید روی حجاب زنان حساسیت داشت به همین جهت مورد احترام والدین، فامیل و آشنایان خود قرار گرفته بود؛ برای همه تعجب‌آور بود که این شهید در سن نوجوانی این‌ گونه عاقلانه رفتار می‌کرد.

عموی شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» با بیان خاطراتی از این شهید دانش آموز می‌گوید: وقتی که شهید محمد در منطقه «بان سفید» ایلام با خانواده خود در چادر زندگی می‌کرد، حدوداً نیم ساعت قبل از شهادت وی، نماینده امام خمینی (ره) در منطقه غرب کشور جهت بازدید و احوالپرسی مردم و جهت سرکشی همراه تعدادی از مقامات استان به محل استقرار چادر‌ها مراجعه کردند.

وی ادامه می‌دهد: دقیقاً به یاد دارم که بعد از بازدید از ستاد کمک‌رسانی به مردم و پرس‌و‌جو، شهید «محمد تکبیری» به همراه پدرش با شعارهای کوبنده «درود بر خمینی (ره) و مرگ بر آمریکا و صدام» همراه با بقیه مردم، نماینده رهبری را همراهی می‌کردند که بعد از بازدید آنها و خروج‌شان از منطقه، هواپیماهای مزدور عراقی این نقطه را بمباران کردند و محمد و پدرش به شهادت رسیدند.

 

* شهید تکبیری نسبت به سن خود از نظر عقلی بسیار جلوتر بود

امید تکبیری، برادر شهید دانش‌آموز « محمد تکبیری» نیز در خصوص خاطره از بردار شهید خود بیان می‌کند: تنها آرزوی او این بود که خلبان شود تا بتواند به جمهوری اسلامی ایران کمک کند تا حق این همه ظلم را از صدام بگیرد.

برادر شهید «محمد تکبیری» تصریح می‌کند: محمد همیشه بعد از نماز دعا می‌کرد که «ای خدایا به رزمندگان ما نیرو بده تا بتوانند از کشور اسلامی ما دفاع کنند تا این بی‌رحم‌های سنگدل به کشور ما تجاوز نکنند».

وی با اشاره به خصوصیات رفتاری شهید « محمد تکبیری» می‌گوید: شهید نسبت به سن خود از نظر عقلی و هوشی بسیار جلوتر بود.

تکبیری ادامه می‌دهد: وی به فامیل و اقوام احترام خاصی می‌گذاشت و مرتباً به آنها سر می‌زد و احوال آنها را می‌پرسید و اگر برای یکی از اقوام مشکلی پیش می‌آمد، بسیار ناراحت می‌شد و با آن سن کمی که داشت سعی می‌کرد مشکلات آنها را حل کند.

برادر شهید دانش‌آموز «محمد تکبیری» اظهار می‌دارد: وی در مدرسه نیز با همکلاسی‌هایش همین‌گونه بود و در درس‌هایش نیز موفق بود به همین دلیل دبیران او را دوست داشتند و اقوام نیز نسبت به او ارزش زیادی قائل بودند، به طوری که همه از این نحوه برخورد او در این سن تعجب می‌کردند و برای او احترام خاصی قائل بودند.


منبع: خبرگزاری فارس با همکاری انجمن اسلامی دانش آموزان

دسته ها : نوجوانان شهید
دوشنبه هشتم 6 1389 3:30 بعد از ظهر

قائم مقام فرمانده گردان موسی ابن جعفر(ع)لشکر5نصر(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)ا


خاطرات

برادرشهید:
قبل از انقلاب اسلامی، یک روز دامادمان، غلامعلی گنابادی، از مشهد به روستا آمده بود و چند عکس هم از حضرت امام همراه خودش داشت . اوبی هیچ ترسی 2تا از عکسهای امام (ره) را با روحانی روستا در مسجد نصب کرد.
مادرشهید:
یک روز خواستیم یک خروس را ذبح کنیم و این زمانی بود، که پدر غلامعلی در جبهه بود . غلامعلی به من گفت : خروس را ذبح کن و به همراه نان ها و رب هایی که آماده کردی ، به جبهه بفرست ، شاید به دست پدر برسد و اگربه دست پدر هم نرسد، چند تا بسیجی بتوانند یک وعده از آن استفاده کنند .
همسرشهید:
یک روز که به طرف خانه پدر همسرم می رفتم ، یکی از بچه های سپاه به نام محمد خاکپور را دیدم . ایستاد و آمد جلو و سلام واحوالپرسی کرد و بچه ام را از بغل من گرفت و او را بوسید و رفت . با خودم گفتم : آقای خاکپور قبلاً هر وقت مرا می دید ، سلامی می کرد و رد می شد . به منزل پدر شهید رفتم و وارد خانه که شدم، دیدم گریه می کند . گفتم : چه شده به من هم بگویید ؟ رو به من کرد و گفت : اگر بگویم باور نمی کنی . گفتم : کسی که کوله بار همسرش را برای رفتن به جبهه پر می کند، تحمل شنیدن هر حرفی را دارد . ناگهان گفت : غلامعلی در عملیات خرمشهر از ناحیه پا و سر مجروح شده است و هم اکنون در تهران است. خیلی ناراحت شدم و بعد از مدتی ، خبر سلامتی ایشان را آوردند و پس از چند روز خودشان آمدند .

پدرشهید:
وقتی که خبر شهادت غلامعلی را به من دادند، خیلی اندوه گین و متأثر شدم. رفتم سپاه که جنازة ایشان را ببینم. در را که باز کردند، چشمم به پیکر مطهر ایشان افتاد. یکی از برادران سپاه رو به من کرد و گفت: حاج آقا ، من خودم شاهد بودم که پسر شما چندین نفر را به کام مرگ فرستاد و بعد خودش به شهادت رسید.

بعد از شهادت غلامعلی، یک نفر از مردم روستا به من گفت: زمانی که غلامعلی عضو شورای پایگاه بود، روزی به ایشان مراجعه کردم و گفتم: من اینقدر گوسفند دارم، شما دو برابر آن را بگو تا بتوانم مقدار جوی بیشتری برای گوسفندهایم بگیرم. غلامعلی از گفتة من ناراحت شد و این کار را انجام نداد و گفت: من مال حرام نمی خورم و نمی گذارم ، که شما از اموال بیت المال ، سوء استفاده کنی و از آن تاریخ به بعد ، من با ایشان صحبتی نکردم اما او تغییری در تصمیمش نداد.
مادر شهید:
روزی به ما خبر دادند ، که غلامعلی مجروح شده است و ایشان را در بیمارستان یبستری کردند. وقتی به بیمارستان رفتیم تا او را ملاقات کنیم، دیدیم که یک طرف صورتش کاملاً سیاه شده است. تا چشمش به ما افتاد، از روی تخت حرکت کرد و نشست و گفت: مادرجان طوری نشده . وقتی علت را از او سؤال کردیم، گفت: در حین آموزش نارنجک بودیم و برای اینکه نحوة استفاده از نارنجک عملاً به نیروهایش آموزش داده شود، نارنجکی را از ضامن خلاص کرده و جهت انفجار پرت کردند ، ولی نارنجک منفجر نشد، رفتم جلو تا اینکه ببینم چرا نارنجک منفجر نشده است ، که بلافاصله نارنجک منفجر شد.
در مانوری که در بجنورد برگزار شد، غلامعلی گنابادی به فرد پاسداری ، نقش صدام را واگذار کرده بود و در حین برگزاری مانور ، عده ای از رزمندگان فردی را که در نقش صدام ایفای نقش می کرد را دستگیر کردند و زدند. بعد از شهید گنابادی سؤال کردند ، که چرا همچین فردی را به نقش صدام درآورده اید، ایشان در جواب گفت: این خاسته ی خود او بوده است، ما این فرد را به نقش صدام درآورده ایم، تا مردم هم ببینند که این شخص بازیگر نقش صدام بوده است.

همسر شهید:
روزی که خداوند آرزویش را برآورده کرد و فرزندمان به دنیا آمد، غلامعلی در پادگان بود و شب که به خانه برگشته بود ، باران شدیدی می بارید. با توجه به وضعیتی که در خانه داشتیم، علی رغم اصرار زیاد ، به خانة پدرشان رفته و در آنجا خوابید. صبح که آمد و مطلع شد ، که فرزندمان پسر است، گفت:" خدا مرا به آرزویم رساند و اسم پسرمان را مهدی گذاشت."

غلامعلی در یک عملیات مجروح شده بود. وقتی که من خبردار شدم ، آدرسش را که در یکی از بیمارستان ها در تهران بود را گرفتم و به عیادتش رفتم. وقتی که وارد اتاق شدم، با دیدن من خیلی خوشحال شد و گفت: چگونه توانستی مرا پیدا کنی؟ به او گفتم: جوینده، یابنده است. بعد از دو سه ساعتی که پیش ایشان بودم، برگشتم و موضوع را به پدر و مادرش اطلاع دادم.

برادرشهید:
فاصلة مکانی بین ما و گردان پیش آمد. ما مجبور شدیم از گردان جدا شویم. ایشان برای تأمین بچه هایی که برای عملیات جلو می رفتند، در تلاش بودند و قبل از آن اصلاً در پوست خود نمی گنجید و مشخص بود، که در آن شب به آرزوی دیرینه اش که همان شهادت است، خواهند رسید. و من هم همان لحظه که باید بالا سر شهید باشم، نبودم. از پیش بینی هایی که در غیاب ایشان با دوستان می کردیم و حالاتی که می توانستیم در چهره ایشان ببینیم ، شهادت ایشان را دور از ذهن نمی دیدیم.

پدر شهید:
یک شب در مسجد روستا مراسمی برپا شد و محمد علی در این مراسم شرکت کرد و پشت بلندگو رفت و شروع کرد به صحبت برای جوانها . ایشان به تبلیغ و ارشاد آنها پرداخت و آنها را برای اینکه به جبهه بروند، تشویق می کرد.

علاوه بر اینکه به شغل مقدس پاسدارى مشغول بود، به عنوان عضو شوراى روستا هم برگزیده شده بود. ایشان در این زمینه واقعاً فعالیت داشتند، مردم هم به ایشان اعتماد داشتند و براى رفع گرفتاریها و برطرف شدن نیازمندی هایشان، با ایشان مشورت مى‏کردند و او هم آنها را راهنماى مى‏کرد. در احداث راه، ساختن مسجد روستا، همچنین در روستاى قره خانبندى ، تلاش مضاعفى داشت. اگر روستا روحانى نیاز داشت، حتماً دنبال یک روحانى مى‏رفت، و در کارهاى عمرانى روستا فعالیت داشت و براى ما الگو بود.

 

دوشنبه هشتم 6 1389 3:29 بعد از ظهر

قائم مقام فرمانده گردان حضرت علی اکبر (ع)لشکرمکانیزه31عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)ا

سال 1339 ه ش  در خانواده ای متوسط و مذهبی در تبریز به دنیا آمد . پدرش فروشنده قند و شکر بود و وضع اقتصادی متوسطی داشت و مستأجر بودند . علیرضا دوره آموزش را با رفتن به کودکستان آغاز کرد . دوران دبستان را در مدرسه دانش تبریز گذراند و در تمام این دوران ، در انجام تکالیف خود فعال و کوشا بود .
اوقات فراغت را با فروش تنقلاتی که مادرش تهیه می کرد ، می گذراند و یا با برادر بزرگترش بازی می کرد . از همان دوران کودکی فعال بود و اجازه نمی داد کسی در حقش اجحاف کند . تحصیلات راهنمایی را در مدرسه رازی و دبیرستان را در مدرسه دهخدای تبریز گذراند و موفق به اخذ دیپلم در رشته ریاضی فیزیک شد .
با شروع انقلاب ، فعالیت خود را با پخش اعلامیه و شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات آغاز کرد و در مجالس سخنرانی مسجد شعبان که توسط شهید آیت الله قاضی طباطبایی برگزار می شد ، حضور می یافت . پس از حمله نیروهای نظامی شاه به تظاهرکنندگان مسجد قزلی او را با چشمان اشک آلود ناشی از گاز اشک آور به خانه بازگرداندند . در تظاهرات 29 بهمن تبریز از مدرسه نیمه تعطیل خارج شد و در راهپیمایی شرکت کرد . همچنین در فعالیت های مسجد جامع برای تهیه کوکتل مولوتف ، فعالیت چشمگیری داشت و تمام این کارها را وظیفه خود می دانست و می گفت که آرزوی پیروزی انقلاب را دارد .
بعد از پیروزی انقلاب ، وارد سپاه شد و تغییرات روحی او از همین زمان یعنی در سن هجده سالگی آغاز شد . او جزو اولین افرادی بود که در سپاه نام نویسی کرد و به عضویت آن درآمد . دوران آموزش نظامی را در کوه های شاهین دژ گذراند و بعد از آن در پادگان آموزشی سپاه خاصبان استان آذربایجان شرقی ، به آموزش سیاسی و نظامی سپاهیان و بسیجیان پرداخت . با شروع جنگ تحمیلی ، در مسجد زادگاهش کلاس قرآن و اسلحه شناسی دایر کرد و بعد از آن تصمیم گرفت عازم جبهه شود .
از جزء اولین گروه از افراد اعزامی به جبهه ها ( سوسنگرد ) بود . نقل است که در دهلاویه مخزن آبی بود که نشانه عراقی ها شده بود و با استفاده از آن نشانه خط را می زدند و از همین طریق هم بود که شهید چمران را به شهادت رساندند و این علیرضا بود که با نارنجک منبع آب را که خطرساز بود منفجر کرد و نشانة عراقی ها را از بین برد . او از جمله نیروهایی بود که تا پایان محاصرة سوسنگرد ، در منطقه حضور داشت و با حداقل نیرو توانست بعد از هشت روز مقاومت به همراه شهید علومی و مرتضی یاغچیان نجات یابد .
در بازگشت از جبهـه ، خانـواده او را کمتـر می دیدنـد . به گلزار شهـدا ( وادی رحـمت ) می رفت ؛ در مسجد محلة عمو زین الدین تبریز به اتفاق آقای انصاری به کودکان و نوجوانان آموزش قرآن می داد . برنامه های قرآنی و تواشیح او چندین بار از تلویزیون پخش شد . در امر کمک رسانی به جبهه فعال بود و سایر اوقات را در سپاه می گذراند .
با هر انحرافی از خط امام و اسلام مقابله می کرد . در جریان توطئه حزب خلق مسلمان تبریز و تسخیر بعضی از پایگاه های آن فعالیت داشت . برای مقابله با شورشهای ضد انقلاب داخلی درکردستان به آنجا رفت و در درگیری ها حضور مستقیم داشت . همواره به خانواده و دوستان و همـکاران توصیـه می کرد : « امام را تنها نگذارید و از انقلاب اسلامـی که حافـظ ارزشهـای اسلام است محافظت کنید و با ضد انقلاب همراهی نکنید و از آنها که به ظاهر در لباس حزب اللهی و یا روحانی تظاهر می کنند دوری کنید . دفاع شما از روحانیت به حق باشید . »
علیرضا اوقات فراغت خود را بیشتر با مطالعه کتابهای شهید مطهری ، ورزش و تلاوت قرآن پر می کرد . محمدرضا بازگشا نقل می کند :
علاقة او به قرآن بسیار بود تا جایی که در عملیات بدر به همراه ایشان که معاون گردان بود به جایی می رفتیم و او در حال تلاوت قرآن بود تا آن را ختم کند . در این هنگام برای من وضعیتی پیش آمد که لاعلاج شدم و علیرضا آیات باقی مانده را قرائت کرد و ختم قرآن کرد و بعد به کمک من شتافت . حتی زمانی که گردان درگیر عملیات بدر بود ، فاصله زمانی که سوار ماشین بودیم تا به سوی قایقها برویم را به تلاوت قرآن پرداخت . به خودسازی و رعایت فرائض دینی اهمیت خاصی می داد و حتی در جبهه نوارهای ویدئویی آیت الله شیخ حسین مظاهری را دربارة خودسازی برای بچه های گردان تهیه کرده بود تا از آن استفاده کنند .
علیرضا جبلی قبل از عملیات والفجر مقدماتی ، فرماندهی یک گردان رزمی را بر عهده داشت . روزی مشاهده کرد بعضی از افراد در ادای فریضة صبح کوتاهی می کنند . ناراحت شد و زمانی که در یادگیری مسائل زرهی نیز از آنها کوتاهی دید بسیار عصبانی شد و با آنها برخـورد جدی کرد . به همین سبب فرماندة لشکر - مهدی باکری - او را برکنار کرد . او سعی می کرد شأن و اعتبار پاسداری از اسلام و انقلاب را در بالاترین حد آن حفظ کند .
در طول حضور در جبهه ها چهار بار مجروح شد ؛ در عملیات رمضان ، مسئول گروهان دو بود که با دوشکا به بالای سرش زده بودند و زخمی شده بود . وقتی دوستان برای عیادت به منزلش رفتند ، خندید و تعریف کرد : « وقتی زخمی شدم یک لحظه دیـدم بالای سرم ستــاره ها می چرخنـد همـان طـور کـه در کارتـونهـا یک نفـر می افتـد پاییـن و بالای سرش ستـاره هـا می چرخند . » با این گونه حرفها بچه ها را می خنداند .علیرضا جبلی ، سرانجام در تاریخ 22 اسفند 1363 ، در عملیات بدر به شهادت رسید .
او چهل و هشت ماه در جبهه های نبرد حضوری مستمر داشت و در عملیاتهای مختلفی چون خیبر ، والفجر ، رمضان ، بیت المقدس و بدر در قسمت های مختلف جنگید . جنازه او را تاریخ 4 فروردین 1364 ، در گلزار شهدای تبریز به خاک سپردند .
منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ"(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)نوشته ی یعقوب توکلی,نشر شاهد,تهران-1384



وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. قرآن کریم
در قاموس شهادت واژه وحشت نیست . امام خمینی
به نام الله و به نام آنکه هستی ام از اوست، آمدن از اوست و باز گشتم به اوست و تنها ما امانتی هستیم در نزد پدر و مادرانمان . امانتی که خداوند آنرا داده و باز پس خواهد گرفت چنانکه خداوند درقرآن مجید می فرماید:« انّا لله و انّا الیه راجعون »
سلام برانبیا ء,سلام بر اوصیا و سلام بر ائمه طاهرین و سلام برحضرت ولی عصر ( عج) یگانه منجی عالم بشریت و سلام ودرود بر نائب بر حقش حضرت امام خمینی, این ابراهیم بت شکن زمان .سلام و درود بر شهدای گلگون کفن اسلام عزیز و سلام و درودبی کران بر خانواده های محترم شهداء این اسطوره های صبر و ایثار و استقامت
و شجاعت.
پدر و مادر عزیزم : حال که می خواهم روانة جبهه شوم پای در پوتین می کنم و روانة جهاد با کفر و الحاد جهانی می شوم و سینة دشمن را نشانه می روم نه اینکه کینه دارم بلکه می خواهم ظلم و جور را در هم کوبم و دینم را احیا کنم و نگذارم یزیدیان زمان طمع در آئین دین ما، ملّت ما، سرزمین ما داشته باشند بلکه با در هم کوبیدن این ستمکاران انقلاب اسلامی ایران را به اکثر نقاط جهان صادر نماییم و آنرا در نهایت به
صاحب اصلی خود حضرت ولی عصر( عج) بسپاریم.
بار الها تو خود شاهد هستی که بنده این راه را آگاهانه انتخاب نموده ام و بر این انتخاب افتخار می کنم و بر خود می بالم و از تو می خواهم که مرادر این راه ثابت قدم و استوار گردانی و شهادت را که آرزوی دیرینه ام می باشد نصیبم فرمایی؛ گرچه می دانم لایق شهادت نیستم.
بارخدایا : گرچه بندة حقیر نتوانستم آنطور که باید خدمتی به انقلاب و اسلام عزیز بنمایم، بلکه این خون ناقابل من بتواند جبران آن همه گناه و معصیت گردد.
بار الها از تو می خواهم اگر زیادی گناهانم سبب شود که شهادت نصیبم نگردد ,به گناهانم قلم عفو بکشی زیرا که خود وعده دادی که اولین قطرة خونی که از شهید می ریزد تمامی گناهان او پاک می گردد.
بار پروردگارا از تو می خواهم توبة این بندة گناهکار و عاصی و رو سیاه را بپذیری و در زمرة و صفوف عظیم شهداء قرار دهی و اگر این قطرة خون نا چیز و جان ناقابل بنده آن ارزش را دارد که در راه گسترش اهداف اسلام و انقلاب اسلامی ریخته شود ,پس آن قدرت را به بنده عطا بفرما تا بتوانم با شجاعت و شهامت وایثار و شهادت حسینی با دشمن کافر روبرو شوم. آری ما در فرهنگ غنی اسلام آموخته ایم بلی ما در مکتب حسین( ع) آموخته ایم که زندگانی مادی نکبت بار است و نباید منتظر باشیم تا مرگ ما را در بستر فرا گیرد بلکه باید مثل مولایمان حسین( ع) به سراغ حیات اخروی و زندگانی جاوید گام برداریم و در نهایت به سوی معبود خویش بشتابیم. مگر آدمی چند بار می میرد؛ مگر بیش از یکبار می میرد، پس چه بهتر که این یکدفعه در راه خدا باشد .
چه زیبا گفت معلّم و استاد شهید مطهری که : شهید شمع تاریخ است.
برادران، دوستان و خویشاوندان عزیز امروز روز امتحان است. دنیا مزرعه آخرت است .امروز روز یاری اسلام عزیز است. روز جهاد و روز اتفاق و روز اتّحاد است. یا
باید حسینی شد و گرنه در صفوف یزیدیان قرار می گیرید. آری امروز روز جهاد است، جهاد در همة جبهه های الحاد چه داخلی با منافقین و توده و چه بیرونی با شیاطین شرق و غرب و صدام کافر این عروسک و بازیچة ابر جنایتکاران تاریخ. آری امروز روز یاری اسلام است ,به خدا سوگند اگر کوچکترین غفلتی بکنید و مشغول نفاق و غرق در زندگانی مادی شوید دین خود را نسبت به شهداء، این جوانان و شاگردان مکتب حسین( ع ) انجام نداده اید و در روز قیامت همه شما را پای میز محاکمة خواهیم کشانید.
بیاید به فکر اسلام و به فکر جنگ و مستضعفین باشید و به جنگز د ه ها و مستمندان کمک کنید و در زیر پرچم توحید جمع شو ید و از تعصبات قومی و بو می دست بردار ید که اسلام نفی کنندة همة این تعصبات است. ای امت مسلمان، ای پویندگان راه حسین( ع) بیایید دور هم جمع شو ید و به ر یسمان الهی چنگ بز نید و متحد شوید و امام عز یز را یاری کنید و تنهایش نگذار ید و با صفوف متشکل خود هر چه شیطان است اعم از بزرگ و کوچک از صفحة روزگار برچینید و به زباله دانی تاریخ افکنید.
هرگز فریب افراد منافق و از خدا بی خبر و سایر گروهک های الحادی را نخورید و روحانیت مبارز متعهد و آگاه را رها ننمایید و همواره جهت مبارزه با کفّار و ابر قدرتهای شیطانی از روحانیت دفاع کنید و از الهام بگیرید و به شایعات یک عده مزدور گوش فرا ندهید که می خواهند با یک سری شایعات پوچ شما را منحرف سازند .
کسانی پیدا شوند که چه آگاهانه و چه نا آگاهانه می خواهند چهرة انقلاب اسلامی و سپاه را در جامعه لگد مال نمایند و قداست سپاه را با شایعات بی اساس از بین ببرند؛ بدانند که هرگز حلالشان نخواهم نمود و در پیشگاه باری تعالی شکایت خواهم کرد. برادران عزیز به ریسمان الهی چنگ زنید و یک لحظه از یاد خدا غافل نشوید و تقوا را پیشه خود سازید. باشد که راه اسلام و شهداء را ادامه دهید و فکر هرگونه تجاوز به حریم اسلام را از دشمنان سلب نمایید .
از کلیه برادران سپاهی و بسیجی و دیگران که کم و بیش با آنها بر خورد داشته ام حلالیت می طلبم ,باشد که حلالم نمایند.
پدر و مادر عزیزم : می دانم در این مدتی که مهمان شماها بوده ام شما را خیلی اذیت کرده ام از شما می خواهم مرا حلال نمایید, گرچه نمی دانم در این سفر چه حادثه ای برایم پیش می آید ولی همین قدر می دانم که اگر کشته شوم هر چند در راه اسلام باشد داغی بر دلتان گذاشته ام. از شما می خواهم برایم گریه و ناله نکنید و در پیش دوستان شاد و در پیش دشمنان سرتان را بالا بگیرید و افتخار نمائید تا داغ گریه و غم و اندوه از دست دادن پسرتان را بر دل دشمنان بگذارید و بر مزارم جوان ناکام ننویسید که کامی بهتر از شهادت سراغ ندارم.
در آخر از شما پدر و مادر عزیزم و برادران و خواهرانم می خواهم در خط امام و اسلام حرکت کنید و تحت هیچ شرایطی امام را تنها نگذاریدو پیرو راستین و سر سخت ولایت فقیه باشید. سعی کنید احکام شرعی را مو به مو رعایت نمایید. از برادرانم خسرو و غلامرضا و رضا حلالیت می طلبم خصوصاً خسرو که در این مدت خیلی او را اذیت نموده ام از هر دو خواهرانم می خواهم در غیاب من ناراحت نباشند زیرا که برایشان الگویی بهتر از زینب( ع) سراغ ندارم. از شما می خواهم زینب وار رسالت شهیدان را بگوش جهانیان برسانید.
از برادرم خسرو می خواهم که رضا را فردی مؤمن، متعهد، متّقی بار بیاورد. در آخر همة شما را به خداوند بزرگ می سپارم و از خداوند تبارک و تعالی می خواهم به شما صبر و شهامت عنایت فرماید . والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا
2/11/ 1363 علیرضا جبلی

   

خاطرات
محمدرضا بازگشا:
قرار بود عملیاتی انجام شود و نیروهای ما و ارتش ، ادغام شده بودند . ما یک گروهان داده بودیم به گردان 124 لشکر 21 حمزه و آنها یک گروهان به ما داده بودند . قرار شد علیرضا که مربی رزمی - تاکتیک بود و در کارش مهارت خاصی داشت ، منطقه را برای نیروهای ارتش توجیه کند و این کار را چنان کامل انجام داد که نیروهای ارتش توجیه شده ، بدون استثنا می گفتند که ما بر خلاف دفعات قبل که کورکورانه عمل می کردیم ، این بار می دانیم که چگونه باید عمل کنیم ، منطقه را می شناسیم و آگاهی کافی داریم و یاد گرفتیم چگونه از کانالهای حفر شده خارج شده و آر.پی.جی. بزنیم .

برای مرخصی به تبریز آمده بودیم که یکی از نیروهای گردان که اهل سردرود - شهری نزدیکی تبریز - بود ما را به باغ خود دعوت کرد و در بازگشت از میوه های باغ چید و در کارتن خالی تلویزیون و ضبط صوت ریخت و به ما داد تا برای خانواده ببریم . علیرضا بعدها برایم نقل کرد که وقتی به محله رسیدم با خود فکر کردم که الان مردم می بینند و تصور می کنند که به پاسدارها تلویزیون و ضبط صوت داده اند و برای آن که رفع سوء ظن کنم ، کارتن ها را سوراخ کردم تا میوه های داخل آن مشخص باشد .

خسرو جبلی , برادر شهید :
برای کار به تهران رفته بودیم و در بازگشت برای خرید بلیط به راه آهن رفتم . علیرضا را در آنجا دیدم که در حال خرید بلیط برای افراد گردانبود و به من گفت : « برای شما هم بلیط تهیـه می کنم . » برای تمام بچه های گردان بلیط دولتی تهیه کرد و برای من بلیط شخصی گرفت و با قطارها به اتفاق هم به تبریز برگشتیم که این آخرین دیدار بود . همیشه می گفت : « از سوء استفاده از موقعیت خود متنفرم . » به همین علت با تمام علاقه و عشقی که به « پاسداری » داشت ، ولی هیچ گاه با لباس سپاه به منزل نمی آمد .

محمدرضا بازگشا:
در عملیات بدر حمله آغاز شد . عراقی ها جلو آمده بودند و گردان های امام حسین (ع) و سیدالشهداء (ع) خط مقدم را شکستند و عراقی ها پا به فرار گذاشتند . در این زمان من ( فرمانده ) یک گروهان به فرماندهی شهید عباس قائمی و علیرضا جبلی را به خط مقدم فرستادم ولی قبل از رسیدن به منطقه عملیاتی ، فرمانده گروهان عباس قائمی به شهادت رسید ، اما گروهان با راهنمایی علیرضا جبلی به طرف خط حرکت کرد . در آنجا علیرضا به اتفاق چهل نفر در مقابل دو گردان عراقی مقاومت کرده و جنگیدند .
روحیه نیروهای عراقی به قدری ضعیف شده بود که از حمله کردن خودداری می کردند و فرمانده عراقی کلت را کشیده بود و آنها را وادار به پیشروی می کرد و در غیر این صورت ، آنها را می کشت . عراقی ها وقتی شرایط را چنین دیدند ، با آر.پی.جی. 11 ، رزمنده ها را هدف قرار دادند و عده ای از آنها را به طرز فجیعی به شهادت رساندند در حالی که مهمات و فشنگهای نیروهای همراه علیرضا تمام شده بود .
در این زمان علیرضا از پشت بی سیم به من گفت : « اینجا یک آر.پی.جی. 11 ، هست که ما را خیلی اذیت می کند و فشنگهایمان هم تمام شده است . » گفتم : پسر ، آدم نمی گوید فشنگهایمان تمام شده بلکه می گوید نخود و کشمشمان تمام شده است . که علیرضا هم بعد از این حرف به من گفت : « نخود و کشمشمان تمام شده است . » با این حال با دست خالی در مقابل دو گردان عراقی ایستاد و این در شرایطی بود که اگر عراقی ها به خط نفوذ می کردند و به خط مقدم می رسیدند ، حتماً آنجا را می گرفتند و اگر خط را دوباره می گرفتند در آن منطقه هیچ کس نمی ماند و همه کشته می شدند . دو گردان عراقی با دو نفر تیربارچی تا ساعت دوازده ظهر مقابله کردند و بچه ها نمی توانستند آنها را بیرون کنند و در مقابل آنها علیرضا به اتفاق چهل نفر از بچه ها ایستاده بودند که از این عده چهار نفر برگشتند .
آنها دربارة نحوة شهادت علیرضا تعریف کردند که : « ابتدا به گردن علیرضا تیر خورد و در حالی که خون از گردنش جاری بود ، دستمالی از جیب درآورد و به گردنش بست و بچه ها به همدیگر نگاه کردند و منتظر عکس العمل او بودند تا ببینند چه دستوری می دهد . با آن که حال عمومی اش خوب نبود ، بعد از بستن دستمال به جنگ ادامه داد و به ما هم دستور داد که : « سعی کنید فرمانده عراقی ها را بزنید تا از وادار کردن نیروهایش به حمله جلوگیری شود . » ولی هر قدر نشانه رفتیم تیر به او نخورد . یک گردان از نیروهای عراقی ، تعدادی توسط فرمانده آنها و مابقی توسط رزمنده ها از بین رفته بودند و تقریباً توانسته بودیم عراقی ها را متوقف کنیم که تیری به قلب علیرضا خورد . » و در شرق دجله ، در تاریخ 22 اسفند 1363 ، به شهادت رسید .

محمد رضا بازگشا :
در عملیات بدر علیرضا به همراه یک گروهان به سمت چپ محور حرکت کردند.فرمانده گروهانمان در اول کار شهید شده بود و گروهانش را علیرضا تحویل گرفته بود.ماموریت ما تسخیر خط دوم عراق بود.عراقی ها پس از شروع عملیات آنجا ها را رها کرده و فرار کرده بودند عقب تا سازماندهی مجدد بکنند ودوباره هجوم بیاورند که به فاصله کمی این کار را کردند و با استعداد بیشتر از دو گردان نیرو برای باز پس گیری خط دومشان – به صورت سازمان یافته – هجوم آوردند به سمت خطی که علیرضای ما با نیروهای اندک باقیمانده اش – حدود چهل نفر – مستقر بودند .
علیرضا با بی سیم به من گفت که فشنگمان تمام شده است خنده ام گرفته بود .
بابا مستقیم نمی گویند که فشنگمان تمام شده ،می گویند نخود وکشمشمان تمام شده برگشت گفت " باشد، نخود و کشمشمان تمام شده .
او با آن وضعیت در مقابل دو گردان نیروی مجهز دشمن مقاومت وفرماندهی می کرد...
قرار بود از سمت چپ گروهان علیرضا الحاق به عمل بیاید و نیروهای بنی هاشمی – خدا بیامرز – (گردان علی اصغر)برسند آنجا و مستقر بشوند.علیرضا پیگیر این امر بود.-
-باز گشا، گردان علی اصغر نیامد؟! تعداد کم نیروهایش را به فاصله 500 متر از هم پخش کرده بود..."گفتم علیرضا به همدیگر نزدیک بشوید اینجوری خطرناک است او خودش واردتر بود ...
چهار نفر از نیروهایش حالت شوک پیدا کرده و برگشته بودند پیش من. از آنها سوال می کردم که علیرضا چطور زخمی شد ؟... می گفتند – اول یک تیر به گردنش زدند او چفیه اش را از گردنش باز کرد و بست روی زخم ... روحیه بچه ها با سرپا بودن وخمیده بودن علیرضا ارتباط مستقیم پیدا کرده بود. همه ازهم می پرسیدندعلیرضا طوری اش که نشده؟! اما شده بود ... قبلا با بی سیم تماس داشتیم.می گفت باز گشا اینجا عراقی ها خیلی جلو آمده اند.و آن شوکه شده ها می گفتند – بلی همانهایی بودند که قبلا خط دوم را رها کرده و همه تجهیزات برجا مانده شان را خراب کرده بودندکه به دست ما ها نیفتد. دو گردان بودند,به اضافه فرمانده کلت به دستشان. هر کدام از نیروها جلو نمی آمد با یک گلوله کله اش را داغان می کرد . اینها را داشتیم می دیدیم ...
می گفتند :- علیرضا از بچه ها خواسته بود آن فرمانده را بزنند . خودش هم خیلی تلاش کرده بود. عراقی ها یک آر پی جی 11 هم داشتند که خیلی اذیتمان می کردو تلفات می گرفت.
این را خودش هم گفته بود و خواسته بودم دو نفر را بفرستد خاموشش کنند. این بار عراقی ها با قدرت زیاد و حساب شده وارد شده بودند وحالا علیرضا بود با کمتر از سی چهل نفر و دشمن –دو گردان – با آن فرمانده سمج عصبانی شده شان .
علیرضا مقاومت کرده بود و من به جرات می توانم بگویم که اگر سردار عملیات بدر آقا مهدی باکری است دومینش علیرضا جبلی بود. او تا آخر دوام آورده بود و نگذاشته بود نیروهای دشمن جلوتر بیایند چرا که اگر می آمدند نیروهای پشت سری را هم سر جمع می ریختند داخل آب هور و آن وقت فاتحه همه چیز همان اول کار خوانده می شد. او از نظر تاکتیک جنگی زحمت زیادی کشیده بود.
زخم علیرضا خونریزی می کرده که درگیری به اوج خود می رسد . صدایش از آن سوی بی سیم عوض شده بود. حادثه ای در پیش بود. از ساعت دوازده شب قبل به این طرف هی با بی سیم گفته بود:« گردان علی اصغر... علی اصغر !» باز گفته بود و باز هم و این بار نا امیدانه و خسته و از پا افتاده : -
باز گشا ! گردان علی اصغر نیامد که !
من هم به آقا مهدی – خدا بیامرز – با بی سیم گفتم و جواب آمد :
- می آیند ... می آیند .
و الحاق حاصل نشده بود ...علیرضا تنها بود و تنها تر حتی ! صدایی که صدای او نبودولی اصرار داشت او باشد گفت:
- علیرضا خیلی وقت پیش شهید شده بود. مدتی بعد از زخم گردنش یک تیر هم به قلبش زدند و... افتاده بود.
صدا مال قادر طهماسبی بوده می گفتند :
-قادر هم گلگدن کشید وبلند شد سر پا .روز عاشورا بود . قادر راه افتاد به طرف عراقی ها . تیر اندازی می کرد و جلوتر می رفت . تا اینکه نامردها زدند کشتندش !

صالح بیرامی :
دورا دور با شهید جبلی آشنا بودم اما پیش از عملیات خیبر توفیق و افتخار آشنایی پیدا کردم به عنوان جانشین گردان حر از قدرت و توانایی و مدیریت بالای او برای کمک به فرمانده گردان و اداره عملیات گردان استفاده کنم. همیشه دنبال تربیت بچه ها و کادر سازی بود و هر روز صبح نحوه سازماندهی گروه ها و دسته ها و نحوه طی دوره های آموزشی را پی گیری می کرد . در حین تواضع و فروتنی نظم و انظباط خاصی نظارت و کنترل بالایی بر دسته ها گروه ها در عملیات داشت و مواظب از هم گسیختگی نیروهای و دسته ها بود.
شهید جبلی نمونه بارز وبرجسته عمل به تکلیف بود. یکبار بنده به خاطر مشکلاتی که در گردان حر به ووجود آمده بود ,به او گفتم : ای کاش علیرضا تو فرمانده گردان می شدی در جوابم گفت:ما دنبال پست و مقام نیستیم باید دنبال حل مشکل برویم و ایشان واقعا با تعبد و اخلاص خود چنین برای حل مشکلات گردان برخورد می کرد.
در صحنه های عملیات نیز نمونه بارز شجاعت و ایثار بود. از لحظه ای که درحال سوارشدن به بالگرد بودیم به بچه ها روحیه می داد، شعر می سرود و مخصوصاً درلحظه ای که بالگرد حامل گروهان ما که شهید جبلی نیز باما بود با مشاهده میگ عراقی سریعاً و با دستپاچگی به روی آب هور شیرجه کرد , تقریباً همه سقوط هلی کوپتر را به خاطر سرعت غیرمترقبه و موشکهای میگ، حتمی می دیدند, ولی شهید جبلی فریاد تکبیر را دربین بچه ها ندا داد وهمه جان تازه ای یافتند و خداوند نیز لطف و حجت خود را جهت جلوگیری از سقوط هلی کوپتر فروریخت و آرام بر پد خشکی فرودآمد.
درشبی که جهت شکستن خط دشمن در روی پل شهید حمید ( پل شیطات) در داخل کانال ، علیرضا همچون آذرخش درجلو حرکت می کرد و به دیگران امید و روحیه می داد، لحظه ای از وضعیت دشمن غافل نبود تا اینکه نزدیکی دشمن , ناگهان رگباری به طرف ایشان باریدن گرفت و از ناحیه پا مجروح شد. نزدیک دشمن بودیم و چون زخمی بود ,باید ضجه و ناله می کرد ولی با روحیه و شادابی خاص می خواست با بچه های گردان پیش برود و با اصرار برادر بازگشا فرمانده شجاع گردان حر وشهید زنده به عقب انتقال داده شد , درحالیکه در داخل کانال دست به دست به عقب می رفت به همه روحیه و امید می داد و بعد از دو ماه نیز که خط به یمن لطف الهی و پافشاری شهید مهدی باکری و همت لشکریان اسلام تثبیت شده بود و لشکر جهت تداوم آموزش درپشت تپه های رملی جاده سوسنگرد مستقر شده بود علیرضا با پای لنگ و مجروح به منطقه آمد، اتفاقاً در محل گردان اولین نفر بود که از ماشین پیاده شد و من زیارتشان کردم. گفتم: بابا چه خبر؟ به این زودی برگشتید و درجوابم فقط خندید و گفت: فلانی خیلی خسته شده بودم از بیمارستان و شهر و دنیا بدم می آمد و ازخانه پنهانی فرار کردم.

سال 62 13قبل از عملیات خیبر، قرار بود در پشت جبهه یک مانور بزرگ نظامی به نام قدس صورت بگیرد، با اینکه مسئولین لشکر قبلاً تصمیم گرفته بودند که برادر علیرضا جبلی به عنوان فرمانده گردان عمل کننده وارد عمل شود ولی بنا به مصلحتی قرار براین شد که برادر شیرزاد که قبلاً در عملیاتهای بیشتری شرکت کرده بود به جای برادر جبلی واردعمل شود. فرماندهان لشکر مانده بودند که چگونه به برادر جبلی بگویند که برادر شیرزاد فرمانده گردان عمل کننده می باشد و شما به عنوان معاون ایشان انجام وظیفه کنید.
بالاخره نمی دانم برادر جبلی از کجا به موضوع پی برده بود که با کمال تواضع و خلوص نیت آمده و برادر شیرزاد را به عنوان فرمانده گردان و خود را معاون وی معرفی کرد. بعداً از جبلی پرسیدم چرا اینکار را کردی؟ جواب داد: « فرقی نمی کند برادر، ماهمه خدمتگزار اسلام و قرآن هستیم هرکجا باشیم مسئله ای نیست مهم این است که بتوانیم فرد مفیدی برای انقلاب و سربازی شایسته برای امام عزیزمان باشیم.»


برگرفته از خاطرات شفاهی خانواده ودوستان شهید
گلزار شهدای تبریز مملو از شقایقهای عاشقی ست که درانجماد خاک خفته اند و شهید علیرضا جبلی یکی از شقایقها است . سال 1339 (ه.ش) همواره به خود خواهد بالید که علیرضا جبلی درآغوش او به موجودیت خاک ایمان آورد. والدین مهربانش به او آموخته بودند که پرواز با دو بال علم و عمل میسر است و او علم را در دبیرستان دهخدا چنگ زد و عمل را بعدها درآنسوی دجله.
اعتراض و انزجار سالهای قبل از انقلاب را با شرکت در تظاهرات و راهپیمائیها فریاد کشید و از توزیع اعلامیه های امام التزاز روحی برد. او خطابه های شهید محراب آیت ا... قاضی طباطبائی را با گوش جان شنید و درایام سوگواری حضرت سید الشهداء عاشقانه برسر و سینه زد و رستخیز محرم را گرامی داشت. انقلاب پیروز شد و او خود را در تاریخ 25/9/58 به سبزپوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رساند و پس از طی یک دوره آموزش نظامی به سمت جاده های کردستان جاری شد و کوههای کردستان به یمن حضور مبارکش سرتعظیم فرود آوردند و هنوز چندی نگذشته بود که آتش جنگ شعله ورشد و شهید علیرضا جبلی مظلومیت سوسنگرد را تاب نیاورده و خود را به عملیات شکست حصر سوسنگرد رساند. مدتی بعد به پشت جبهه برگشته و درپادگان سید الشهدا(خاصبان) تبریز به آموزش نیروهای مخلص رزمنده پرداخت. دوباره عطش جبهه درکویر تنش زبانه کشید و او طاقت این هجر را نیاورده به جبهه برگشت و خاک جبهه را به نشانه تبرک توتیای چشم ساخت. درعملیاتهای بیت المقدس، رمضان، والفجر4 و خیبر برخصم زبون تاخت و به پاس دشمن ستیزی اش ابتدا فرمانده یکی از گردان های زرهی سپاه و سپس به معاونت فرماندهی گردان حضرت علی اکبر(ع) منصوب گردید.
در تاریخ 24/1/61 در عملیات افتخارآفرین بیت المقدس شرکت کرد و به دلیل تجربه های ارزشمندی که در طول حضورش در جبهه کسب کرده بود به فرماندهی دسته پیاده گماشته شد و مأموریت ویژه خود را درانهدام ماشین جنگی و نیروهای شکست خورده دشمن به نحو احسن به انجام رساند.
ابتکار و خلاقیت خویش را با سمت فرماندهی گروهان به معرض نمایش گذاشت و درسخت ترین شرایط نبرد، با دشمن درگیرشده و با نیروهای تحت امرش جانانه مقاومت کرد و لرزه براندام کفرانداخت. قبل از عملیات والفجر مقدماتی به جانشین گردان زرهی منصوب و با مدیریت ویژه و جان نثاری، خاطره جانبازیهای یاران حسین بن علی (ع) را درکربلای ایران زنده کرد و به نیروهای خود دل و جرأت مبارزه با دشمن بخشید در عملیاتهای والفجر مقدماتی و والفجر یک در منطقه فکه زیر آتش شدید دشمن پا به پای رزمندگان حضورداشت و با صلابت و استواری و آرامش خاطر هدایت گردان زرهی را به عهده داشت، درمقابل فشار دشمن خم به ابرو نمی آورد و وجودش درجمع رزمندگان مایه برکت و باعث تقویت روحیه آنان بود.با تلاش همه جانبه برای آموزش،سازماندهی وآماده سازی نیروها،ازهیچ کوششی دریغ نمی ورزید.
علیرضاجبلی با هدایت قوی رزمندگان به قلب لشکر کفر در جزایر مجنون حمله برد واهداف از پیش تعیین شده را با موفقیت به تصرف درآورد و به پاس خلوص و شجاعت و استعدادهای درخشان اش به سمت جانشین گردان حضرت علی اکبر(ع) تعیین و منصوب گردید.
پیکر مطهرش همواره باغی از زخم بود و هر زخم یادگاری از عملیاتی. او درشبهای عملیات بسیار می گریست و به شهادت عشق می ورزید و مولایش حسین بن علی(ع) را در شبهای زیارتنامه به شفاعت می طلبید و قطره های اشک را چونان کبوتران عشق درآسمان چشمانش رها می کرد. تا اینکه عملیات بدر فرارسید و او درهای آسمان را به روی خود بازدید. جانشین فرمانده گردان علی اکبر(ع) _ علیرضا جبلی _ با تنی مجروح و جسمی خسته در تاریخ 22/12/63 (ه.ش) جام گوارای شهادت را لاجرعه سرکشید و دیدار معبودش را با آخرین تبسم به زمین و زمان نشان داد.

اینجا جاده العماره بصره است.
عملیات بدر آغاز شده است: یااللَّه، یااللَّه، یااللَّه... یا فاطمة الزهراء، بچه‏هاى گردان على‏اکبر بعد از کیلومترها پیاده‏روى و عبور از آب‏هاى هورالهویزه به طرف شرق دجله حرکت کرده‏اند. پیاده‏روى از وقت اذان مغربِ دیشب شروع شده است و اکنون ساعت 3 بامداد، ما تا پشت خط دشمن را درنوردیده‏ایم و ... اینجا جاده العماره - بصره است.
در ادامه راهپیمایى به جاده رسیده‏ایم. ساعت 3 بامداد است. حدود ده ساعت پیاده‏روى مداوم خستگى در تنمان ریخته است. ما در منطقه‏اى قرار داریم که عقبه دشمن است. جاده را مى‏بندیم. ایست و بازرسى به طور کامل اجرا مى‏شود. درگیرى و انهدام نیروهاى دشمن. »علیرضا جبلّى« جانشین گردان، نبرد را هدایت مى‏کند. موج وحشت در منطقه مى‏پیچد. نیروهاى دشمن با خبردار شدن از حضور نیروهاى ایرانى به وحشت و حیرت افتاده‏اند. »نیروهاى ایرانى در اینجا چه مى‏کنند؟!«
درنگ جایز نیست. باید تا صبح اهداف مورد نظر را تصرف کنیم تا عملیات به نتیجه برسد. پیش مى‏رویم. مقصد ما قرارگاه فرماندهى سپاه سوّم ارتش عراق است. به کنار دجله که مى‏رسیم، از آب دجله وضو مى‏گیریم و در قلب دشمن نماز صبح را به جا مى‏آوریم. کم‏کم صبح مى‏دمد. از فرط خستگى طاقت حرکت نداریم. لحظاتى بعد از نماز استراحت مى‏کنیم. با دیدن »جبلّى« که هرگز خسته‏اش ندیده‏ایم، غبار خستگى از تن مى‏تکانیم. هوا دارد روشن مى‏شود برمى‏خیزیم. پاها ناى حرکت ندارد و پلک‏ها سنگینى مى‏کند. حرکت مى‏کنیم. ناگهان صداى غرش تانک‏هاى دشمن را مى‏شنویم. تانک‏ها پیش مى‏آیند و ما پیش مى‏رویم، تلاقى تن و تانک، ماییم و سلاح‏هایى که در دست داریم. ماییم و خدا. از هر طرف ما را مى‏کوبند. آتش... آتش... تانکى شعله‏ور مى‏شود. با سلاح‏هاى سنگین آتش به سرمان مى‏ریزند و ما نه آتش پشتیبانى داریم و نه نیروى کمکى. ما به فرماندهى »علیرضا جبلّى« در عقبه دشمن مى‏جنگیم...

دومین روز عملیات بدر بود. در شرق دجله بودیم. بى‏سیم به صدا درآمد و آقا مهدى ما را خواست. به سنگر فرماندهى عراقى‏ها که در خط دوم عراق بود و اکنون در دست نیروهاى ما بود، رفتیم. آقا مهدى ما را مأمور کرد تا به درخواست فرماندهى لشکر نجف به جناح آن لشکر برویم و در مقابل دشمن که از طریق پل‏هاى کوچک به منطقه وارد شده و با لشکر نجف درگیر بود، بایستیم. قرار شد گردان‏هاى امام حسین (ع) و حرّ به دشمن ضربه بزنند و گردان على‏اکبر، که فرماندهى‏اش به عهده من بود، به عنوان احتیاط در کانال بماند و در وقت لزوم با دستور فرمانده لشکر وارد عمل شود. گراى کانال دست دشمن بود و ما زیر آتش شدید توپخانه دشمن بودیم. سه شبانه‏روز بود که نخوابیده بودم. پاهایم در پوتین تاول زده بود و به شدت خسته بودم. همه نیروها وضعى این چنین داشتند. از طرفى شهادت برادرانم را مى‏دیدم...
معاون گردان على‏اکبر، علیرضا جبلّى با 35 نفر از برادران بسیجى، جاى خالى دو گردان را در منطقه پر کرده بود. جبلّى سرسخت‏ترین نیرویى بود که در عمر خود دیده بودم. علیرضا جبلّى و 35 نفر بسیجى در مقابل انبوه نیروهاى دشمن... حماسه‏ایست که باید گفته شود...
در سوّمین روز عملیات بدر اغلب این عزیزان و فرماندهان گروهان به شهادت رسیدند. اکثر نیروهاى باقى مانده هم زخمى بودند... از شدت خستگى چشم‏هایم نمى‏توانست جلو را ببیند... پتو را روى سرم کشیده بودم که انفجار شدیدى را احساس کردم. حالت خفگى پیدا کرده بودم. خون با فشار از بینى و گوش‏هایم بیرون مى‏زد...
کارى که علیرضا جبلّى و آن 35 عزیز ما در »بدر« کردند، حماسه‏ایست که باید گفته شود. چند نفرى که از آن گروه زنده برگشتند، تعریف مى‏کردند که مقاومت و رشادت بچه‏ها طورى بود که دشمن تصور مى‏کرد با چند گردان روبرو شده است و حتى ما فرمانده عراقى را مى‏دیدیم که نیروهایش را - که حاضر به جلو آمدن نبودند - با کلت مى‏زد. آنان تعریف مى‏کنند که علیرضا جبلّى هفت زخم عمیق از ترکش بر بدن داشت و حالتش طورى بود که بچه‏ها هر لحظه با نگاه از هم مى‏پرسیدند؛ هنوز زنده است یا نه؟ ولى او مى‏دوید و مى‏جنگید... اگر علیرضا جبلّى و نیروهاى معدودش نمى‏توانستند در آن قسمت جلوى دشمن را بگیرند، عده زیادى از نیروهاى ما قتل‏عام مى‏شدند، چون پشت ما آب بود و سنگرى براى دفاع نداشتیم.
خلوص سرّیست میان خداوند و بندگان برگزیده‏اش. خلوص یعنى در آیینه هر لحظه از عمر خدا را دیدن، با خدا سودا کردن...

بار الهى!... از تو مى‏خواهم که مرا در این راه ثابت قدم و استوار گردانى و شهادت را که آرزوى دیرینه‏ام مى‏باشد، نصیبم فرمایى...
ما در مکتب حسین (ع) آموخته‏ایم که زندگى مادى، نکبت بار است. نباید منتظر مرگ در بستر باشیم، بلکه باید مثل مولایمان امام حسین )ع( به سراغ حیات اخروى و زندگى جاوید گام برداریم و به سوى معبود خویش بشتابیم... امروز، روز یارى اسلام عزیز است...
این حرف‏ها در تمام کردار »جبلّى« به عینیت درآمده بود.سوگند به خدا که پسر ابی طالب با مرگ مأنوس‏تر است از طفل با سینه مادرش. از هر عملیاتى زخمى به یادگار بر تن داشت و هرگز از زخم و جان دادن نمى‏هراسید. حتى در لحظاتى که مرگ بر سرِ ما سایه مى‏گسترد، این علیرضا بود که با فریادهاى »اللَّه‏اکبر« مرگ را به بازى مى‏گرفت.
در سوسنگرد دیدمش. در پشت تپه‏هاى رملى جاده سوسنگرد، کلاس‏هایى براى کادر لشکر تدارک دیده شده بود. ما هم براى طى دوره تداوم آموزش در آنجا بودیم. همه در کلاس‏ها شرکت مى‏کردند. »آقا مهدى« خودش تاکتیک مى‏گفت. روزى براى شرکت در کلاس مى‏رفتم که با ناباورى دیدم »علیرضا« از خودرو پیاده شد. اولین نفرى بودم که مى‏دیدمش. لنگ لنگان راه مى‏رفت. هنوز زخم پایش خوب نشده بود. تعجب کردم:
- چه خبر بود... لااقل مى‏گذاشتى زخم پایت خوب شود...
- خیلى خسته شده بودم. دیگر از بیمارستان و شهر و دنیا بدم مى‏آمد...
گفت و خندید.

دوشنبه هشتم 6 1389 3:1 بعد از ظهر

قائم مقام فرمانده گردان امام حسین (ع) لشگر31مکانیزه عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی )ا

وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
الّذین امنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون . «سوره توبه آیه 20»
و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله مع المحسنین . «سوره عنکبوت آیه 69»
ان کان دین محمّد لا یستقم الا بقتلی فیا سیوف خُذعنی . «امام حسین (ع)»
من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبّنی و من احبّنی عشقتنی و من عشقتنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیه فانا دیه.
هر کس مرا طلب کند و بجوید می یابد و هر کس بیابد می شناسد و هر کس مرا شناخت دوست می دارد و هر کس دوست بدارد عاشق می شود و هر کس عاشق شد من هم عاشقش می گردم و هر که را عاشق شدم به حالتی مثل لحظات آخر حسین ابن علی(ع)می کشم و هر کس را که کشتم،پس دیه او بر من واجب می شود و دیه او خودم هستم.
اینجانب مسعود نیک کرد مطالبی را به عنوان شهادت نامه بیان می دارم گر چه به این مطالب احتیاجی نیست و من کوچکتر از آنم که اظهار نمایم.
قبل از هر چیز شهادت می دهم بر یکتایی خدا که شریکی ندارد و به خاتمیّت حضرت محمد(ص)پیامبر گرامی و شهادت می دهم که حضرت علی ابن ابی طالب ولی و حجت خداوند بر مخلوقات خدا می باشد. حقیر افتخار دارم که شیعه اثنی عشری(جعفری دوازده امامی)هستم،و از عموم برادران و خواهران می خواهم که همیشه برای ظهور حضرت مهدی(عج)دعا کنند و همیشه دعا گو برای سلامتی و طول عمر رهبر عزیزمان باشند و الحمد الله ملت هوشیار و بیدار و همیشه در صحنه در این لحظات حسّاس و تاریخی و سرنوشت ساز که اسلام عزیز در موقعیّت خاصی قرار گرفته و هر مسلمانی بنا به وظیفه شرعی خودباید ادای تکلیف نماید؛ تکلیفی که بسیار سنگین است و امانتی است که زمین و آسمان و کوه ها همه و همه از پذیرفتنش ابا کردند ولی انسان،انسانهای خود ساخته و از خود گذشته در طول تاریخ آنرا قبول کردند وبه انجام رساندند.
در هر صورت این امانت خیلی سنگین است و خون شمشیر لازم دارد و بشر همواره در معرض امتحان و آزمایش قرار می گیرد؛ آنجاست که باید اظهار نماید خدایا یک لحظه مرا به خودم وا مگذار،خدایا مرا آنچنان کن که خود می خواهی و برای آن آفریدی،آفریدی که از حق باشیم،حق بگوییم و از حق دفاع کنیم .
وقت آن رسیده که گفته های زبانی جامه عمل بپوشد، و آنقدر به جبهه می روم و می جنگم و از کفّار می کشم تا شهید شوم ولی ای برادران نکند در بستر بمیرید که حسین(ع)در میدان نبرد شهید شد.
ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین(ع)و با هدف شهید شد .
تو ای خواهر و برادر باید همواره به یاد آوری که مسئولی،مسئولی چون انسانی و می خواهی انسان وار زندگی کنی و انسان نمی تواند بی تفاوت به اسلام باشد؛ احساس مسئولیّت می کند، که اگر نکند فقط جاندار است نه انسان...
تومسئولی در پیشگاه خداوند ودرمقابل خون شهداءمسئولی.
در مقابل مادران،فرزندان،زنان شوهرو فرزندان پدر از دست داده،مسئولی در مقابل یتیمان اجتماعت مسئولی. در مقابل محروم و معلولان وطنت ؛و تو باید برخیزی چون مسئولی و باید بکوشی در پناه اسلام و رهبری امام ,همراه با فعالیت بیشتر و به همراهی رزمندگان.
مسئولیت را هم در یابی و در راهش قدم نهی, تو باید شخصیّت را در ایمانت،عملت و گفتار و حرکاتت جستجو گر باشی،آه ، نه در فرم لباس و حالت مو و چهره ات و نه در قیافه و غرور و تکبر و نه تنها در علم و معلوماتت.
تو باید یک انسان حق بین باشی،برادران ؛علی(ع)وار زیستن،ابوذر وار عمل کردن ,درس زندگانی و آزادگی شهامت و شجاعت برایتان می آموزد و شما ای خواهران،بایستی از مکتب ,فاطمه(س)وار بودن و زینب(س)گونه شدن که نمونه والا از بانوان نیک سرشت و مظهر تجلّی بخش و هدایت دهنده هستند باشید. باید درس تقوا،اخلاص،انسانیت،اخلاق بیاموزید چرا که جامعه اسلامی به این اعمال نیک نیازمند است.
اسلام به انسانهای آگاه،آزاد ،با تقوا،با شهامت،با شجاعت و همین طور غیور و با ایمان نیاز دارد و به انسانهائی که در مکتب اسلام و در پناه تعالیم امید دهنده قرآن چگونه زیستن را می آموزند،چگونه زیستن خود بهترین گواهی است بر چگونه مردنشان و ای برادری که می توانی به جبهه بروی و نرفته ای ,فکر می کنی امانتی که بر دوش مسلمین سنگینی می کند چیست؟
و اگر یک روز بپرسید«و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین»و بپرسید چرا به ندای«هل من ناصر ینصرنی باللمسلمین»که مسلمانان جهان فریاد می آورند به دادشان برسید لبیک نگفتی چه جوابی داری بدهی؟ البته این مسئله را به آن عده از برادران که قلباً می خواهند ولی به عللی موفق نمی شوند و یا مسئولین نمی گذارند به جبهه ها اعزام شوند نمی گویم بلکه به غیر می گویم .کمی به خود آیید و اندیشه کنید که سعادت دنیوی و اخروی ما در راه خدا قدم برداشتن و جهاد کردن است واز عزیزان می خواهم همیشه تابع و مطیع بی چون و چرای ولایت فقیه که همانا ولایت الله است باشند.
حدود اسلامی را در همه حال و در همه جا رعایت کامل نمایید . خودتان را به اخلاق اسلامی بیارایید .
همواره خدا را شکر و سپاس می کنم که آرزویم یکی پس از دیگری و پی در پی با توجه تلاش جستن از من و هدایت از او،جهد کردن از من و عنایت از او به مرحله عمل می رسد:
اولا:از نزدیک نظاره گر حرکات و سکنات و تقوا و مقاومت و متانت و آن روح با عظمت و امام عالیقدر بودن که نه تنها قلم قادر به نوشتن معنویاتش نیست بلکه حقیر در همین جا در عجز مانده و به این کفایت باید کرد که:آنچه عیان است چه حاجت به بیان است.
ثانیاً:با نیت خالص به لقا الله رسیدن اگر لیاقتش را داشته باشم و به ورد زبانم جامه عمل بپوشانم که بارها می گفتم:
دوست دارم گر بچینی گل برای گلخانه خود
جـزء آن گل گـردم واندر گلستان تو باشـم
ای پنــــاه بی پناهـــان،یاور رزمندگــــان
درمیان جبهه می خواهم سربه دامان توباشم
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو بـــاشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
علی الصباح قیامت که سر از خــاک بر آرم
به جستجوی تو خیـزم به گفتگوی تو بـاشم
و ثالثاً:که بطور حتم می دانم انشاءالله آنهم بر آورده خواهد شد آن دعای همیشگی است خدایا آنقدر به امام امت خمینی بت شکن عمر عطا بفرما تا حکومت اسلامی را با دست نازنین خودشان به امام(عج)تحویل داده و همچون پیش نائبی بر حق منتها در حضور مولایش حضرت مهدی(عج)باشد. انشاءالله.
برادران و خواهران امام امت خمینی کبیر را بیشتر دریابید که او نماینده بر حق امام زمان است و از پروردگار الهام می گیرد و هرگز پایتان را از رهنمودهای ایشام جلو یا عقب نگذارید و الا نه تنها همگی هلاک خواهید شد بلکه خدای نا کرده ضربه سختی به دست خودتان بر اسلام تازه متولد یافته وارد خواهید ساخت.
اوست که حکومت اسلامی را به امام عصر(عج)تحویل خواهد داد و همچنین کاری بکنیم که باعث خوشنودی امام امتمان گردد,این را بطور حتم بدانید که خوشنودی امام خمینی،خوشنودی امام زمان و خوشنودی امام زمان(عج)مسلماًمنجر به خوشنودی خداوند متعال و موجب رستگاری مسلمین در دو عالم است.
ای کسانیکه بیراهه می روید پیامی هرچند کوتاه به شما دارم؛ به اسلام عزیز بگروید و به خط اصیل امام پناه برید که تنها راه چاره و نجات و به کمال رسیدن انسانهاست و همواره پیرو خط اصیل ولایت فقیه باشید والا هر که با آل علی در افتد،ور افتد.
چنانکه استاد معظم آیت الله مطهری می گفتند،کار مکذّبان ودشمانان اسلام به جایی خواهد رسید که چاره در به خاک مالیدن دماغشان است و بس،و چاره ای جز این وجود ندارد،و چنانکه قرآن کریم می فرماید «سنسیمه الی الخرطوم» سوره قلم آیه 16 و این بار خداوند متعال هست که می فرماید و بزودی به خرطوم و دماغشان داغ نهیم.
چه منافقینشان باشد و چه کاخ نشینان،چه آمریکای جنایتکار و چه کاخ نشینان،چه شوروی تبهکار و چه عروسک کوکی به نام صدام یزید دیر یا زود بر افتند.
«ربّ انی لا املک لنفسی نفعاًو لا ضراً و لا موتاً و لا حیوتاً و لا نشورا»
«خدایا من از خود هیچ ندارم نفع و ضرر و مرگ و زندگی و قیامت همه در اختیار توست»
خدایا تو خود فرمودی بنده ام تو یک قدم به طرف من بیا،من دو قدم بر می دارم ولی من بنده تو، می ترسم بر ناتوانی و کثرت گناهانم که یک قدم را هم نتوانم بردارم .بار الها ببخشای معصیت هائیکه مرتکب شده ام. من بنده بد تو بودم ای خدا اگر تو مرا قبول نکنی پس به کدام دری رو آورم بر من منّت گذار و دستم بگیر و هدایتم فرما.
ای خدا تا گناهانم را نیامرزی مرا از دنیا مبر و قلم عفو بر تمامی گناهانم بکش.بحق زهرا(س).
در خاتمه از تمامی دوستان و آشنایان به خصوص برادران در جبهه ,پایگاه ,مسجد و ناحیه , سپاه و بسیج و محله که به عللی با هم سر و کار داشته ایم از همگی حلالیت خواسته و اگر بدی کردم دلیل بر نادانیم بود و اگر قلب کسی را آزرده ام دلیل بر جهلم بوده است،انشاءالله حلالم خواهند کرد.
ای مادر مهربانم می دانم که فرزند خوب و دلسوزی برایت نبوده ام ,حلالم کن. می دانم که مرا با هزاران رنج و اندوه بزرگ کردی و برایم زحمت فراوان کشیدی و تو خود می دانی که چندین بار خداوند مرا از مرگ در بستر و مطب و غیره نجات داده است. آیا هیچ فکر کرده ای که برای چه و به چه منظوری و برای چه روزی مرا زنده نگاهداشته بود, آن وقت است که اصلاً ناراحت نخواهی بود. اگر فرزندت در رختخواب میمرد آنوقت برای شما ذلت بود.
ولی افتخار کن که لا اقل تو هم یک شهید و یک هدیه در پیشگاه او داری البته اگر خداوند عزوجل قبول بکند.
می خواهم اصلاً برایم گریه نکنید در غیر این صورت دشمنان دین شاد می شوند و روحم آزرده خاطر،هر وقت خواستید گریه کنید بر حال امام حسین(ع)و یاران و اصحابش گریه کنید و ضمناً دو رکعت نماز برایم خوانده و در مسجد از خدا بخواهی که قربانیت را قبول فرمایـــد.
و پدر جان دوست دارم به فعالیت در مسجد و پایگاه بیافزایی و مرا حلال کنی و با شنیدن خبر شهادتم دستهایت را بالا گرفته و از درگاه خدا بخواهی که قربانی ات را قبول کند و می خواهم قامتت استوار و صدایت رساتر از قبل بوده و اصلاً افسرده نباشی که من خمس فرزندان تو بودم.
امیدوارم به یکی قانع نباشی که این درخت به شمشیر برّان برای حفاظت و خون جدید برای زنده ماندن و رشدو نمو نیاز دارد و سفارش آخرم به همه و همه مسلمانان و حق جویان این است که با نیت خالص نمازهایتان را بخوانید و در نماز جمعه ها و دعای کمیل با شکوه هر چه بیشتر شرکت کنید و دعا را از یاد نبرده که بفرموده امام دعا قرآن صاعد است.در هر حال فرصتی که برایتان پیش آمده مشغول ذکر و دعا و قرآن خواندن باشید .
دوست دارم جسدم پیدا نشود تا با مهدی،علی،اصغر،حسین،مشهدی عبادی ها، باصرها در یک جا باشیم،تا بدینوسیله جائی از وطنم که ممکن است خانه ای برای محرومان بشود نگیرم.ولی اگر جنازه ام را آوردند بر سر سنگم این سروده را بنویسید.
ما جان به شما دادیم تا زنده شما باشید
بر خـــاک مزار مـــا یکدم به دعا باشید
چون شمع وجود مــا پر بار شمـا گردید
روشنگـــر شمع مــا شایدکه شماباشیــد
دائــم در این پیکــار با شور و نوا باشید
بر خـــاک مزار مـــا دوستان اگر باشید
همواره خــدا خوانیـد مشغول دعا باشید
والسلام علیکم مسعود نیک کرد 31/1/1364

 
دوشنبه هشتم 6 1389 2:55 بعد از ظهر

فرمانده گردان صاحب الزمان(عج)لشکر25کربلا-سپاه پاسداران انقلاب اسلامی


وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها النفس المطئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فاد خلی فی عبادی وادخلی جنتی .
با درود سلام به همه شهدای اسلام وبه پیامبر اکرم وامامان ودرود بر مهدی ناجی عالم بشریت .ازآنجائیکه هدف از خلقت انسان رسیدن به خداست وبرای رسیدن به این راه این مسیر جز صراط مستقیم راه دیگر نیست ودر این صراط مراحل زیادی است تا انسان به کمال برسد این مراحل باید طی شود تا انسان به سعادت برسد.
یعنی به خدا که نهایت کامل است وجز او هیچ کاملی نیست واوست که ما را از خاک آفرید. خودش در قرآن می فرماید آخر این راه رسیدن به من است ما برای رسیدن به خدا راه شهادت که آخرمراحل است را انتخاب کرده ایم وبرای نبرد با خصم زبون به جبهه ها می رویم وامیدوارم که در جبهه با یاری خدا وپشتیبانی مهدی(عج)اسلام رابه پیروزی برسانیم تا برای تمامی جهانیان سایه عدل وقسط خود را بگستراند وبرای انسا نها جامعه نمونه به وجود آورد تا سر مشق تمام جوامع شود .
چون ما می خواهیم کار حسینی بکنیم وراه مارا ادامه دهید, یعنی منتظران شهادت راه ما راادامه خواهند داد وبرای اینکه خط مامعلوم باشد.من وصیت می کنم :
حسین زمان را هیچگاه تنها نگذارید وهمیشه سعی کنید جزء یاران حسین با شید وباید اسلام را یاری کنید زیرا تکلیف است .
سخنان این پیر بزرگ واین یار ونائب امام زمان رانصب العین خود قراردهیدودر تما می کارهااز این سخنان به عنوان راه وخط مشی استفاده کنید زیرا که ولایت فقیه ولایت الله است.
من وصیت می کنم که امر به معروف ونهی از منکررابسیار جدی بگیرید وسعی کنید که از طریق اسلامی انجام دهید زیراکه پیامبر اکرم می فرمایند که :این دو از عزیزین هاست .امیدوارم که خداوند توفیق شهادت وجهاددر راه خود رابه من عطا کند وبه شما برادران قدرت شناخت وانجام دستورات قرآن وپیروی از خط ولایت فقیه را بدهد ومارادراین راه یاری نماید. والسلام رجبعلی دودانگه

دوشنبه هشتم 6 1389 2:54 بعد از ظهر

قائم مقام فرمانده گردان حضرت علی اصغر(ع)لشگرمکانیزه 31عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

مشهور به بیوک آقا بود. سال 1342 ه ش در شهرستان اهر متولد شد . پدرش در ژاندارمری اشتغال داشت ، اما چون نمی خواست حقوق بگیر حکومت پهلوی باشد و از این طریق فرزندان خویش را بزرگ کند ، استعفا کرد و به کشاورزی در روستای ( محل سکونت قبلی ) مشغول شد .
میرقاسم تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه آیتی اهر به آخر رساند و در رشته علوم انسانی ( اقتصاد ) ادامه تحصیل داد . اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، به خاطر حضور در جبهه های جنگ از ادامه تحصیل منصرف شد و در هیجده سالگی به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد . همزمان با عضویت در سپاه در فصل تابستان به پدرش در کار کشاورزی کمک می کرد . در بین رشته های ورزشی به ورزش باستانی علاقة زیـادی داشت . بیشتر اوقات خود را در مسجد سپری می کرد و به مطالعه کتابهای مداحی و داستانهای مذهبی می پرداخت . همچنین ، مداح هیئتهای عزاداری و زنجیرزنی بود . زمانی که به عضویت سپاه پاسداران درآمد ، افراد را تشویق به جذب در پایگاه های مقاومت بسیج می کرد .
علی رغم نارضایتی والدینش از رفتن او به جبهه ، با توصیه آنها به صبر و شکیبایی ، عازم جبهه شد . حضور در مناطق جنگی را از کرمانشاه شروع کرد و پس از مدتی به سنندج رفت . سپس برای گذراندن دوره چریکی و تکاوری ، عازم تهران شد و پس از گذراندن این دوره رهسپار مناطق عملیاتی گردید . بعد از مدتی ، در پادگان آموزشی خاصبان ، به عنوان مسئول آموزش پادگان ، شروع به کار کرد . در جبهه در ایثار و فداکاری زبانزد همرزمانش بود . نقل است در یکی از پاتکها ، نیروهای عراقی از سلاح شیمیایی استفاده کردند . او ماسک خود را به رزمندة دیگری که ماسک نداشت ، داد و خود چفیه را در آب فرو برده و در جلو بینی و دهانش گرفت .
میرقاسم در یکی از درگیـری ها ، موفق شد با موشک انداز ( آر.پی.جی. 7 ) ، یک فرونـد هلی کوپتر دشمن را سرنگون کند . بعد از شهادت دوست و همرزمش - جام نوری - در کنار عکس خود در آلبوم نوشت : « جام نوری رفت و ما ماندیم . الهی می خواهم که در بستر نمیرم ، یاریم ده تا که در دل سنگر بمیرم . »
در عملیات بدر که معاون فرمانده گردان حضرت علی اصغر علیه السلام را به عهده داشت ، در منطقه هورالهویزه در شرق دجله ، در حال شلیک موشک آر.پی.جی. 7 بود که نارنجک پرتاب شده توسط دشمن در نزدیکی او منفجر شد و در اثر انفجار ، پای چپ او قطع گردید و آسیب شدیدی به لگن او وارد آمد ، و در اثر این جراحات ، به شهادت رسید . جنازه او را پس از انتقال به اهر ، در گلزار شهدای این شهر به خاک سپردند .
منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ"(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)نوشته ی یعقوب توکلی,نشر شاهد,تهران-1384



خاطرات
جواد شاه پسنددوست:
در منطقه کردستان ، در مهاباد بودیم که برای کمین دموکرات و کومله به منطقه گوی تپه ، رفته بودیم . هوا بسیـار سرد بود و از سرما می لرزیدم . او کاپشـن خود را درآورد و به من گفت : « بیا تو بپوش . »

دوشنبه هشتم 6 1389 2:51 بعد از ظهر

فرمانده گردان ویژه شهادت لشکرمکانیزه 31 عاشورا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

سومین فرزند خانواده گلزاردر بیست ویکم شهریور ماه 1340 ه ش در یک خانواده کاملا مذهبی و علاقمند به خاندان عصمت و طهارت در شهر تبریز چشم به جهان گشود . از همان اوان کودکی به همراه پدر د رمراسم و هیأت حسینی شرکت می کرده و از همان زمانها نفرت از رژیم پهلوی و عشق و علاقه به امام خمینی در وجود وی شکل گرفته بود.
تحصیلات ابتدائی را در مدرسه هاتف و دوران راهنمائی را در مدرسه راهنمائی شهید شکیب فعلی تبریز طی نمود.
دوران تحصیلات متوسطه را تا سال دوم درهنرستان فنی شهید چمران فعلی تبریزو در سال تحصیلی 1356 ـ 1357 سپری کرد .
بعد از آن درس را کنار گذاشت و تمام وقت خود را صرف شرکت در مبارزات انقلاب اسلامی در تهران که کانون و مرکزیت مبارزات را داشت,نمود. د رسال نحصیلی 59 ـ 58 سال سوم تحصیلات خویش را به پایان رساند .
با پیروزی انقلاب اسلامی باز هم نتوانست درسش ادامه دهد .یکروز در غرب کشور بود ومشغول مبارزه با ضد انقلاب وروز دیگر در جبهه جنوب بود ودر مقابل دشمنان خارجی که قصد نابودی ایران را داشتند ,مقابله می کرد.
سرانجام درسال 1362 فرصتی به دست آورد وموفق شد دیپلمش را بگیرد.
در آزمون سراسری سال 1363 در رشته علوم تجربی شرکت کرد .در مرحله اول قبول شد ولی درمرحله دوم با فاصله کمی نتوانست از شرکت کنندگان دیگر از ورود به دانشگاه باز ماند.
او با الفبای مبارزه در دوران کودکی از طریق موضع گیریهای مذهبی و ضد رژیمی پدر آشنا گردید و در اوج مبارزات انقلابی مردم مسلمان ایران بر علیه رژیم پهلوی در به طور فعال شرکت داشت.
روزهای 21 و 22 بهمن ماه 1357 که بازماندگان حکومت شاه خائن آخرین تلاشهای خود را در حفظ سلطنت ننگین پهلوی انجام می دادند,با تلاشی چند برابر به مبارزه پرداخت و تسخیرمراکز نظامی و انتظامی و حساس شرکت فعال داشت .
بعد از پیروزی انقلاب و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی در ایران ,به تبریز بازگشت و با عضویت د ر کمیته انقلاب اسلامی(سابق) ,قبول مسئولیت و شرکت در عملیات پاک سازی ادارات استان از وجود کثیف بازماندگان حکومت پهلوی,به حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب مشغول شد .
باآغاز جنگ تمام مسئولیتهای خود را کنا ر گذاشت و عازم جبهه های حق علیه باطل شد و تا زمان شهادت به طور مستمر در جبهه بود .
اولین بار در 15مهر1359 یعنی 16روز پس از آغاز تهاجم همه جانبه ارتش صدام به به جبهه های کرمانشاه وایلام رفت .او در آنجا با همکاری تعدادی از نیرو هایی که از مناطق دیگر کشور آمده بودند خط پدافندی تشکیل داد تا در مقابل متجاوزین به دفاع بپردازند.
تا نیمه های سال شصت در همان مناطق حضور داشت و ضمن مسئولیتهایی که در جبهه داشت,مسئولیت فرماندهی بسیج ایلام را هم عهده دار شده بود.
او درچند عملیات برای آزادسازی ارتفاعات غربی کشوروشهر دهلران که مدتی در اشغال دشمن بعثی بود ,شرکت کرد.
مدتب بعد به علت راکد بودن فعایت در جبهه های غرب با دوستانش برای شرکت در عملیات آزاد سازی بستان عازم جبهه های جنوب شدند .
بعد از عملیات بازپس گیری بستان به جبهه غرب تا چهارده تن از بسیجیان را برای شرکت درعملیات فتح المبین به جنوب ببرد .
او در لشکر7ولی عصر(عج) مشغول فعالیت شد و مسئولیت یک گروهان از نیروهای این لشکر را به عهده گرفت .بعد از آن در عملیات بیت المقدس و رمضان شرکت کرد.
با شروع عملیات مسلم بن عقیل ,محمود گلزاری به لشکر عاشورا پیوست و فرماندهی گردان سید الشهداء را به عهده گرفت.
مدتی بعد با توجه به شایستگی هایش به فرماندهی گردان ویژه شهادت در لشکر31عاشورا منصوب شد.اوبا این سمت تا عملیات بدر در جبهه های حق علیه باطل به مبارزاتش ادامه داد ودر این عملیات به شهادت رسید. قبل از او برادرش صمد نیز در راه دفاع از اسلام ناب محمدی وتمامیت ارضی ایران بزرگ به شهادت رسید.
منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ"(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)نوشته ی یعقوب توکلی,نشر شاهد,تهران-1384



وصیت نامه
بسم الله الرحمن الرحیم
آری عزیزان ، من از آفرینش خویش و همنوعانم همین را میدانم که « افحسبتم انما خلقنا کم عبثنا به » به عبث آفریده نشده ایم و این را نیز شنیده ام و ایمان کامل دارم که همه جهان اعم از مادی و غیر مادی مخلوق خدا و در کف قدرت اوست « زندگی منحصر در این دنیای گذرا و فانی نیست ,بلکه حیات دیگری در پی و پیوست آن می باشد. نظام جهان گزاف و هرج و مرج نیست بلکه هدف دار و بسیار حکیمانه است.
اینک وظیفه ای که از این آفرینش هدف دار از برای خود می بینم وظیفه ای جز بندگی و پیروی از آیین الهی که همانا اسلام می باشد, نیست. « فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذالک الدین القیم » آری حرکت بر طبق این بینش بندگی است د رقبال الوهیت حق و کرنش است در تعظیم ملکوت جهان. پس این و جهت وجهی للذی فطر السموات و الرض و ما انا من المشرکین، یعنی من به سوی حقیقت مطلق رو می کنم ,آن کس که آسمان ها و زمین را آفرید ، رو کردنی راستین است و از آنها که شرک می ورزند, نیستم و نیز انَّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی الله رب العالمین . همانا راز و نیاز من ، حرکت من ، زندگی و مرگ من همه برای خداست که پروردگار جهانیان می باشد و ایمان و عمل پیامبران خدا به این گونه بنده است . آری ما برای بندگی آفریده شدیم و به خاطر ادای بندگی خویش و رضای خاطر معبود خویش, قیام و خشم کردیم ، پس به او امید داریم. این جانیان خونخوار ( شرق و غرب ) بای دنیایشان از ما می ترسند و ما به خاطر دینمان با اینان می ستیزیم و آنها به خاطر دنیایشان با ما در ستیزند . اینان به دنیاسخت محتاجند ولی ما از آن بی نیازیم و به زودی خواهیم دانست کدام کس بهره مند تر است. و اگر در های زمین و آسمان به روی کسی بسته باشد ولی او پارسائی کرده و به خدا توکل کند ,خدا راه چاره ای برایش خواهد گشود . چنان که علی (ع) به ابوذر سفارش می کند: ما نیز با کسی انسی نمی گیریم مگر با حق و هراسی نداریم مگر از باطل . و به علت باطل بودنش و باطل نیز از ما ,د رهراس است, به علت حقانیتمان .شاید بگوئید که حق نباید از باطل بترسد . بلی درست است ولی این ترس نه از این بابت می باشد ,بلکه به خاطر این است که اگر چنان که ما از آن غافل بشویم و به وجود ناپاکش فکر نکنیم و آن گاه باطل اژدها شود و در برابر ما قد علم کند ,ما باید از او در هراس باشم تا بتوانیم هم رشد کنیم و هم مانع رشد باطل شویم و آن را در نطفه خفه کنیم . عزیزانم اگر امروز من و شما یک قدم عقب بگذاریم باطل چندین قدم به جلو خواهد آمد و این پیش آمدنش همان رشد باطل است.
خاطره ای که من از برادرم دارم در عملیات فتح المبین بود که گروهان در جلوی سنگر کمین دشمن ,زمین گیر شده بود و تعدادی از بچه ها به شهادت رسیده بودند. شهید, مرا که در دسته سوم بودم صدا کرد و گفت: برو تیر بار را خاموش کن. بعد از عملیات از او پرسیدم که چرا بچه هایی که در اطرافت بودند را نفرستادی و مرا که در عقب گروهان بودم صدا کردی؟! گفت: برای من جوابگو شدن به مادرم آسان تر است از جواب گو شدن به مادران دیگران. محمود گلزاری چرندابی



خاطرات
منصور عزتی:
با یاد نیک از تمامی شهدا ی برحق . درود خالصانه ام را به روان پاک سردار شهید گلزاری تقدیم می نمایم که با وجودی سرشار از عشق به شهادت به دیدار حق شتافت ، خاطره ذیل یادمان این برادر عزیز و مصداق عیانی است بر این عشق.
هنگامه عملیات خیبر و حماسه جزایر مجنون من در کنار رزمندگان لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) و گردان ولی عصر(عج) بودم . دومین روز عملیات ، گردان ولی عصر (عج) وارد عمل گردید ودرگیری سختی در نزدیکی پل شهید حمید باکری در مقابل پاتکهای عراق سرگرفت . بخشی از منطقه به محاصره دشمن درآمد و من در نزدیکی دژ شمال شرقی پل شهید حمید باکری مجروح شدم ، مصلحت خداوند چنین بود که به شکل غیرمتعارف دوستانم موفق شدند تن مجروحم را از محاصره دشمن برهانند . چند روزی در بیمارستان امام رضا (ع) مشهد بودم.
بیمارستان را نتوانستم تحمل کنم . به قصد اینکه بتوانم دوباره خودم را به دوستانم در دفاع از جزایر مجنون برسانم از مشهد و از بیمارستان با مشکلات فراوان خارج شدم به قصد تجدید دیدار با خانواده زنجان را در مسیر قرار دادم . در زنجان بود که برادر عزیزم محمود را ملاقات کردم. دیرزمانی بود که محمود را به واسطه حضور در دفاع مقدس می شناختم و در مقاطع مختلف ، توفیق همرزمی ایشان را داشتم . خوشحالی و سرور تجدید دیدار دوست عزیزم چندان به طول نیانجامید که خبر شهادت تعدادی از نزدیکترین دوستان مشترکمان را دریافت کردیم . طبیعی بود که بیقراری هر دویمان افزوده گردد . وضعیت جسمی من چندان مناسب نبود ، با این وصف قرار براین شد که سریعا" عازم منطقه عملیاتی گردیم . دقایقی بعد در اتوبوس و در کنار هم عازم منطقه بودیم . به هر زحمتی بود خودمان را به اهواز رساندیم به سراغ بچه های خوب لشکر عاشورا رفتیم و خبر تاسف بار جدیدی در خصوص برادر محمود ، برادر صمد گلزاری دریافت کردیم باخبرشدیم که یه گردان از لشکر که صمد هم در کنار آنان بوده در منطقه غربی جزایر مجنون در محاصره کامل دشمن بوده و خبر موثقی از این برادران در دست نمی باشد. قرار گذاشتیم که با هم و در جزایر دنبال صمد بگردیم . سراسر جزایر غوغای عجیبی بود ، صحنه های پرشور رزم صادقانه و شهادت مظلومانه و ....
همه و همه گواه صادقی بود برای تلاش همه جانبه رزمندگان اسلام ، برای لبیک به پیام عزیز و تثبیت جزایر ، دفاع حسین(ع) وار و جنگ حسین(ع) وار درسی آشنا برای دلسوختگان مشتاق جبهه بود و عملیات خیبر عرصه ای مناسب برای امتحان. در کنار یکی از دیدگاههای شرقی جزیره شمالی بمباران هواپیماهای بعثی با شدت تمام و حجمی وسیع منطقه را فرا گرفت . در نزدیکی محل استقرار ما چند بمب شیمیایی نیز اصابت نمود . شهدا و مجروحین حادثه و استمرار حملات هواپیماها وضعیت خاصی را حادث نموده بود . در اوج اضطراب و هیجان بمباران شیمیایی و غیر شیمیایی دشمن ، در لحظات سختی که تنها مردان حق می توانند خودی نشان دهند ، محمود در حالیکه چهره اش بشاشتر می نمود با چهره ای مصمم و الهی خطاب به من نمود و گفت : منصور به خدا قسم شهادت را آنچنان می دانم که مولایم حسین ( ع ) توصیف فرموده است. و اشاره نمودنه به جمله زیبای سیدالشهدا (ع) اینکه شهادت ( مرگ ) در نزد مومن همانند گردنبند زیبایی است بر سینه دختران جوان . تمام وجودم در آن لحظات غرق در ستایش روح بلندی بود که استواری و استحکامش یاد شهدا کربلا را در دلم زنده کرد . اینگونه شهادت را تمنا کردن یقینا رسم صادقین است و بس.

 

دوشنبه هشتم 6 1389 2:50 بعد از ظهر

رئیس ستاد تیپ 4لشکر25کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)



آثارباقی مانده از شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ اعزام ازبسیج مستضعفین گرگان به جبهه های حق و باطل 17 / 10 / 59
در روز چهارشنبه مورخه 17 / 10 / 59 از شهرستان گرگان رهسپار اهواز شدیم و پس از توقف در بسیج ساری و گرفتن پتو و لباس فرم ,شب را در خوابگاه بسیج خوابیدیم و صبح بعد از نماز و غسل شهادت عازم تهران شدیم و به دیدار امام رفتیم ولی چون وقت گذشته بود و ساعت 15 / 6 دقیقه به حسینیه جماران رسیدیم و امام در حال نماز و بعد از آن استراحت بود و چون نخواستیم ملاقاتش  باعث رنجش و سبب آسایش رهبر عالیه  گردد پیام به نماینده امام دادیم و به سوی قم حرکت کردیم و چون درب حرم بسته بود به مسجد جمکران رفتیم و پس از به جا آوردن نماز و زیارت دوباره به حرم حضرت معصومه برگشتیم .بعد از زیارت حضرت معصومه بر سر قبر شهید مطهری و مفتح رفتیم . روز جمعه عازم اهواز شدیم وپس از عبور از اراک نماز ظهر را در خرم آباد خواندیم و قدری توقف کردیم . چند نفر از هموطنان تعدادی نان ویک جعبه سیب به عنوان پیشکش به مسئول تدارکات دادند . از ساعت 3 مقداری گذشته بود که حرکت کردیم , برف کناره های جاده و تپه و کوهها را پوشانده بود و بچه ها با شوق و هیجان اطراف را می نگریستند . ماشین ما اتوبوس پلاک شخصی بود که با سرعت متوسط جادهها را پشت سر می گذاشت تا اینکه به اندیمشک رسیدیم ,حدود ساعت 10 وربع بود که به مقر ستاد سپاه رفتیم و شب را در آنجا خوابیدیم . بچه ها پس از به جا آوردن نماز در سالن سپاه چادر پهن کردند و عده ای هم با گذاشتن چند نیمکت در پهلوی هم در اطاقی خوابیدند. همان شب من و چند تن از دوستان روی نیمکت خوابیدیم و نیمه های شب بود که من موقع خواب دیدن از روی نیمکت به زمین افتادم و در همین موقع یکی از دوستان از خواب پرید و با شتابزدگی بچه ها را صدا زد و گفت بیدار شوید که میگ عراقی حمله کرد و من خندیدم و گفتم نترسید از روی تخت افتادم و همگی خندیدند . صبح پس از خواندن نماز جماعت و ورزش حرکت کردیم و در بین راه دزفول و اندیمشک ضدهوائی مستقر بود و خودروها و تانکها و نیروههای نظامی با وضع استتار و سنگربندی دیده می شدند . حدود نیم ساعت بعد به دزفول رسیدیم ,در شهر دزفول کم و بیش مردم در حال رفت و آمد و خرید بودند . صبحانه را در یک قهوه خانه نوش جان کردیم .البته مغازه تابلو سازی و رنگ آمیزی بود ولی در اثر جنگ و نبودن مشتری اجبار آقای تابلونویس قهوه چی شده بود که زیاد وارد نبود ولی در فن تابلو نویسی استاد بود.در شهر دزفول اکثر مردم سرمایه دار و مرفه رفته بودند و مردم محروم و مستضعف شهر را ترک نکرده بودند  . بیشتر راکتهای عراقی به خانه های گلی اصا بت کرده بود و خانه های سنگ مرمر و چند طبقه اکثرا سالم و پابرجا بود. حدود ساعت 3 به اهواز رسیدیم ,شهر ساکت و خاموش به نظر می رسید و مردم کمتر در حال رفت و امد بودند . بچه های پاسدار در حال نگهبانی و ماشینهای نظامی در خیابانها در حال رفت و آمد بودند . اکثر ماشینها استتار شده توسط گل بودند و اینکه در شهر خودمان می شنیدیم که اهواز و دزفول را خراب کرده اند اکثرا شایعه بود و شهر همچنان پا بر جا و فرزندان قرآن و اسلام همچنان عقاب و شیر ژیان از شهر پاسداری و محافظت می کردند. بعد از ظهر روز شنبه 20/10/59 به ستادی که بچه های اعزامی از شهر مستقر بودند مستقر شدیم و بلافاصله ما را تدرکات کردند و پوتین و اورکت و حوله و شورت و گرمکن و وسایل مورد نیاز دیگر و سلاح ما را مجهز کردند که سلاحهای سازمانی به ما دادند . ما حدود 43 نفر از گرگان حرکت کرده بودیم و بعضی سلاحهای ژ-س و بعضی ها کلاشینکوف دادند که من هم کلاشینکوف گرفتم و به ما گفتند که شما در گروه دکتر چمران و جزء چریکهای نا منظم هستید و منتظر دستور ماموریت باشید و با رسیدن ما گروهی از برادرانی که در این ستاد مستقر بودند همان روز بعد از ظهر عازم جبهه شدند .شب صدای غرش توپخانه آنی قطع نمی شد و همیشه در حال غرش بود و می غرید و بچه ها در دل سیاهی شب که همه در حال استراحت و آسایش بودند ؛نگهبانی می دادند و به دور دستهای فردای انقلاب می اندیشیدند و ما می دانستیم در راهی قدم گذاشته ایم که درصد برگشت آن کم است و آنی ازیاد  خدا و ذکر دعا غافل نمی شدیم. واقعا در چنین مواقعی است که ا نسان به یاد خداست و ایمانش چند برابر می شود و همه ما در آرزوی هر چه زودتر ماموریت بودیم که وارد عملیات بشویم ماموریتی نا معلوم .
حاصل عمر سه سخن بیش نیست
 خام بودم پخته شدم سوختم

بار حمالی به دوش خود کشیدن عار نیست
 زیر بار منت نامرد رفتن مشکل است
در روز یکشنبه ساعت 4 بعد از ظهر از اهواز عازم ماموریت نا معلوم شدیم و پس از نیم ساعت ما را به روستایی به نام کوت که مقر افراد سپاه چمران در مسجد بود آوردند. بچه ها به انواع سلاح مجهز بودند و ما را به سه گروه 11 نفره تقسیم کرده و هر گروه 2 آرپیجی زن و 2 تیر بار و کمک و بقیه تفنگدار .
من و سه تا از بچه ها را خمپاره 82 دادند که روز بعد با عوض شدن ماموریت تعویض سلاح شد یعنی خمپاره را تحویل دادیم و سلاح سازمانی کلاش را گرفتیم . به همه سفارش شد که در عملیات هوشیار و بینا و با ایمان باشیم و احتمالا در عقب نشینی به هیچ وجه سلاحها را جا نگذاریم .در همان شب باران شدیدی به باریدن گرفت که همان شب بچه های ما نگهبانی داشتند که 15/1 دقیقه مدت نگهبانی هر نفر بود .صدای توپ و خمپاره و سلاحهای دیگر آنی قطع نمی شود و گلوله های منور که توسط نیروهای عراقی پرتاب می شد منطقه را که در تاریکی فرو رفته بود ,روشن می کرد. شب را به صبح رساندیم و صبح پس از ادای نماز و صبحانه خبر رسید که یک گروه از بچه های ما آماده ماموریت باشند و پس از چند ساعتی خبر رسید که فعلا ماموریت لغو شد. ساعت حدود 5/9 الی 10 صبح بود که گروهی از بچه ها که روز قبل به ما موریت رفته بودند با وضع خیلی بدی بر گشتند. در اثر باران شدید شب پیش نتوانسته بودند عملیات خود را انجام دهند زیرا تمامی منطقه را آب فرا گرفته بود و تمام وسایل برادران گل آلود و خراب شده بود و عده ای هم در سنگر های خط مقدم به علت باران سلاحها را جا گذاشته و به مقر ستاد بر گشته بودند . روز به پایان رسید با خبرهای عجیب که معلوم نبود تا چه حدی صحت دارد بچه هایی که از ماموریت مای آمدند خبر می دادند که وضعیت چطوره و تا چقدر پیشروی و عقب نشینی کردند و شب هنگام نماز جماعت با تمامی آرزوها و با قلبی سر شار از شوق ایمان و جنگ و پیروزی و برقراری حکومت عدل الهی به چیزی دیگر نمی اندیشیدند, به فردای کار زار و به فرداهای دور می اندیشیدند .
نماز با همه عظمت و جلالش به پایان رسید و نگهبانی شروع شد ساعت حدود 5/8 الی 9 شب بود که صدای خمپاره پایگاه ما را که در مسجد کوت سید نعیم بود ,به لرزه در آورد. بچه هایی که خوابیده بودند سراسیمه از جا پریدند و ترکش گلوله به اطراف پراکنده شد . شب صبح شد ,پس از نیایش و راز و نیاز با خالق و خوردن صبحانه حدود ساعت 5/10 با بچه ها به کنار رود کرخه رفتیم و قدم زنان  منازل ساکنین کوت سید نعیم را که اکثر منازل آنها با گل و کاشی به صورت چینه ساخته شده بود, نگاه می کردیم .بچه های کوچک بی خیال و معصوم بدون اینکه بدانند چه سر نوشتی در انتظار آنهاست ما را نگاه می کردند و می خندیدند . بیشتر آنها در کوچه ها پناهگاه درست کرده بودند که در موقع خطر به آنجا پناه می بردند .
مردمان روستا مردمی محروم و مستضعف بودند در حال صحبت کردن با مردم روستا بودیم که عراقیها آتش کردند و چند گلوله به اطراف و نزدیک پایگاه خورد . بلافاصله درازکش کردیم و یکی از گلوله ها به یکی از پایگاهها اصابت کرد و مقداری از دیوار فرو ریخت و یک ماشین سوخت و شیشه پنجره ها شکست .
در همین روز که سه شنبه 23 است خمسه خمسه عراق پشت سر هم آتش می کرد, ما چندین گروه از شهرستانهای مختلف در مسجد کوت سید نعیم مستقر بودیم .بچه ها سرشار از عشق و ایمان به دلبر و برای جهانی کردن حکومت الهی و ظهور مهدی(عج) چون برادر در کنار هم دست از همه وابستگیها کشیده و برای پیروزی اسلام و وارد کردن ضربه نهایی به کفار ساعت شماری می کردند .ساعت حدود 5/5 بود که گلوله ای به نزدیکی پایگاه خورد به یک پسر جوان که از اهالی روستا بود اصابت کرد و ترکش آن به داخل شکمش فرو رفته و از پشت آن بیرون آمد و 3 راس گاو را کشت .
بچه ها نماز خواندند و دور هم نشستیم و دعا خواندیم و سرود سر داده و از خدا خواستار هر چه زودتر پیروزی شدیم . شب شام برایمان نیاوردند و به سر پستها رفتیم و صدای تو پخانه همینطور می غرید . روز تقریبا خسته کننده ای بود زیرا تمام روز اطراف موضع ما را می کوبیدند.

انسان تا خودش را نسازد نمی تواند دیگران را بسازد و تا دیگران ساخته نشوند کشور را نمی شود ساخت
                                                                               امام خمینی-
عاشقم عاشق روی مهدی        بسته ام بسته برموی مهدی
ای بسا از سر کوی مهدی       بر مشامم رسان بوی مهدی
گشته سر تا سر جسم و جانم    غرق عشق امام زمانم(2)

یا ابن زهرا (6)
ای یدالله بنما تو حمایت                 از خمینی زعیم زمانه (2)
آری این اشک عشاق تو بود           کز بن حنجره ای زد جوانه
آری این اشک مستضعفین  است      کز ظهور تو دارد نشانه (2)
 یا ابن زهرا(6)
اندر این گلشن از ظلم گلچین           می رسد بوی گلهای چیده(2)
صبح وصل من و تو قریب است     چون سر انجام شبها سپید است
مهدی ای نور یزدان کجایی           مهدی ای قبله جان کجایی(2)
یا ابن زهرا(6)

وصیت به مادرم
کفن بدوز بهر تنم مادرم مادرم                مگر عزیز تر ز علی اکبرم مادرم
بگفته ی روح خدا رهبرم مادرم               روانه جهاد با کافرم مادرم
بهرت وصیت می کنم مادرم مادرم        گریه مکن مادر غم پرورم مادرم
بر سر قبرم تو بیا مادرم مادرم               سوره قرآن تو بخوان مادرم مادرم
کشور ایران شده جنگ و جدال مادرم       دشمن دین می کند جور و جفا مادرم
چهار شنبه24/10/59

امروز طبق معمول پس از ادای نماز و صبحانه ,روز آرامی بود. سرپرست گروه ما یکی از دوستان دوران خدمت خود را که در روستای کوت سید نعیم ساکن بود شناخت و پس از احوال پرسی من به اتفاق سرپرست به منزلشان رفتیم. پسری جوان و خوش بر خورد و مهربانی بود. موقع ظهر بود که خواستیم حرکت کنیم که ممانعت کرد و نهار را آنجا خوردیم و بعد از ظهر به قرارگاه بر گشتیم تا وقت اذان مغرب نماز خوانده شد و پس از صرف شام نگهبانی شروع شد. من به  اتفاق دوستم رحمان کردی که بچه گرجی محله است پسری مهربان و با محبت و پاک و مذهبی مشغول گشت و نگهبانی بودیم که توپخانه طرفین شلیک می کردند , قدرت آتش توپخانه ما بیشتر بود .ناگهان گلوله ای به طرف ما پرتاب شد. من و دوستم بلافاصله درازکش کردیم و ترکش گلوله به فاصله چند متری به پشت سر ما به زمین افتاد و پس از چند لحظه از جا بلند شدیم که دوباره چند گلوله توپخانه اطراف ما پرتاب شد . مجددا دراز کش کردیم ,بچه هایی که در داخل پایگاه بودند بیدار شده بودند تا اینکه نگهبانی ما تمام شد. پست عوض شد ,شب با هیجان و اضطراب به پایان رسید و موذن ندای حق را سر داد ,وضو گرفتیم و به ملاقات و راز و نیاز الله شتافتیم . خورشید کم کم آفتاب طلایی رنگ خود را نمایان کرد پنجشنبه25/10/59 از صبح تا بعد از ظهر در پایگاه کوت سید نعیم بودیم, روز نسبتا آرام بود. بعد از ظهر به اهواز انتقال داده شدیم, بعد از تلفن به گرگان و خواندن نماز, شب تا صبح راحت خوابیدیم .صبح برگه مرخصی گرفتم وبا بچه ها به نماز جمعه در اهواز رفتیم . در مسجد با یکی از بچه های بابل به نام مرتضی حسن زاده که سر باز 3 ماه خدمت بود, آشنا شدم و در ضمن صحبت گفت من چند روزی در نخلستان بودم و چون من از پسر عمویم شنیده بودم که در نخلستان است با اتفاق به ملا ثاتی که حدود سی کیلومتری از اهواز بیرون است رفتیم و در آنجا سراغ غلام را گرفتیم .سر بازهایی که در آنجا بودند گفتند ما سر بازی به این نام نداریم تا رفتیم دفتر و منشی دفتر که درجه دار بود گفت چرا ما خدامی داشتیم ولی تقسیم بندی شده به جبهه رفتند .پس از چند دقیقه ای که پرونده ها را گشت آدرسش را پیدا کرد و گفت که در تاریخ 29/9/59 گردان 145 تیپ 3 به دشت آزادگان اعزام شدند و بر گشتیم به پایگاه حدود ساعت 5/4 عصر و بچه های قرار گاه ما از ماموریت بر گشتند.

دوشنبه هشتم 6 1389 2:36 بعد از ظهر

 

شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیک شدن به هستی مطلق است. شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شکل است. شهادت مرگی از راه کشته شدن است، که شهید آگاهانه و بخاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن ((فی سبیل الله))انتخاب می کند. یعنی شهید در راهی کشته می شود که هر دو ارزش آگاهانه و فی سبیل الله را داراست و چنین مرگی است که به تعبیر پیامبر((ص)) شریفترین و بالاترین نوع مردن است (اَشرُفُ المُوًتِ قَتْلُ الشَّهادَهِ)و علی(ع) آن را گرامی ترین نوع مردن می داند.(اَکْرُمُالمُوًتِ اَلْقُتْلُ)

شهید در لغت به معنی ((گواه)) است و در اصطلاح به کسی گویند که در مجرای شهادت قرار گرفته و در راه خدا کشته می شود.

شهادت نوعی از مرگ نیست بلکه صفتی از ((حیات معقول)) است. زیرا حیات معمولی که متاسفانه اکثریت انسانها را اداره می کند، همواره خود و ادامه بی پایان خود را می خواهد، لیکن در حیات معقول فرد آن زندگی پاک از آلودگی ها که خود را در یک مجموعه بزرگی به نام جهان هستی در مسیر تکاملی می بیند که پایانش منطقه جاذبه الهی است. لذا شهید همواره زنده است و حیات و ممات او همواره صفتی است برای حیات طیبه و به مصداق آیه شریفه قرآن که می فرماید:

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون

(169 آ ل عمران)

و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شده اند، مردگانی هستند، بلکه آنان زنده و در بارگاه پروردگارشان بهره مندند.

شهید همواره زنده است و مرگ او در واقع انتقال از حیات جاری در سطح طبیعت به حیات پشت پرده آن می باشد.

و یا در آیه ای دیگر می فرماید : ((و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون)) که در این آیه نیز به زنده بودن شهید اشاره نموده است.

در قرآن مجید، حدود ده آیه به صورت صریح درباره کسانی که در راه خدا کشته شده باشند وجود دارد. از جمله مسائلی که در این آیات به آن اشاره شده است عبارت است از زنده بودن شهید، رزق شهید، آمرزش گناهان شهید، ضایع نشدن عمل شهید، مسرت و خوشحالی شهید، وارد شدن در رحمت الهی و رستگاری شهید. در این نوشتار کوتاه اشاره ای به آنها خواهیم داشت.

حیات شهید

یکی از ویژگی هایی که قرآن شریف برای شهیدان ذکر کرده است، مساله حیات و زنده بودن آنها است. حال باید بدانیم که منظور قرآن از این حیات چه نوع حیاتی است؟ و مقصود قرآن چیست؟ آیا منظور از حیات، حیات مادی است؟ یا این حیات مخصوص به روح و روان شهدا است؟ آیا این حیات به جسم شهید هم مربوط می شود یا خیر؟ و دهها سوال دیگر که باید مورد بررسی قرار گیرد و به آنها پاسخ داده شود.

حیات در لغت به معنای ((زنده بودن)) آمده است. و در اصطلاح از دیدگاه های مختلف تعاریفی از آن ارائه گردیده است.

اما مراد از حیات شهیدان که خداوند در قرآن فرموده چیست؟

در ذیل آیه 154 سوره بقره تحت عنوان((و لا تقتلوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون)) که به زنده بودن شهیدان اشاره کرده و اقوال مختلفی از طرف مفسرین ارائه گردیده است.

برخی گفته اند که منظور این است که شهدا بزودی در قیامت زنده خواهند شد. برخی نیز گفته اند که : کشته شدگان در راه خدا، دارای هدایت و ایمان و دین صحیح هستند، نمرده اند و زنده هستند. برخی دیگر گفته اند : مقصود این است که، چون از شهیدان، نام نیک در این دنیا باقی مانده است زنده می باشند. مفسرین دیگر نیز اقوال دیگری را آورده اند که هر کدام به نوعی بیان کننده حیات شهدا می باشد و همه این اقوال به زنده بودن آرمان و اهداف شهیدان در جامعه باور دارند.

رزق و روزی شهید

خداوند در قرآن کریم در سوره آل عمران در آیات 169 تا 171 می فرماید :

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون، فرحین بما آتاهم من فضله و یستبشرون بالذین…

در این آیات خداوند بعد از اینکه می فرماید شهیدان را مرده مپندارید اشاره می کند به اینکه شهیدان زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند(عند ربهم یرزقون) که در این قسمت از آیه به ارتزاق شهیدان اشاره شده است. لذا اگر نوعی حیات مجازی برای شهیدان فرض نمائیم با ارتزاق منافات دارد پس باید حیات را حقیقی در نظر گرفت. زیرا ارتزاق از ویژگی های موجود زنده و حقیقی است و چون خداوند درباره شهیدان گفته است که نزد پروردگارشان، ارتزاق می کنند لذا شهید نمی تواند زنده حقیقی نباشد.

در این آیات، سپس خداوند می فرماید : شهدا به خاطر آنچه که خداوند از فضل خود به آنهاارزانی نموده است خوشحال وشادمانند ، ودر تفسیر مجمع البیان آمده است که این خوشحالی به خاطر نعمت های بهشتی است که خداوند نصیبشان نموده است .

وبرخی نیز گفته اند این خوشحالی بخاطر رسیدن آنها به مقام حقیقی ولایت و عبودیت است.

در ادامه آیات آمده است که : شهدا به آن مومنانی که هنوز به آنها نپیوسته اند و بعد در پی آنها به راه آخرت خواهند شتافت مژده و بشارت می دهند که از مردن نترسید واز خوف از دست دادن متاع دنیا غم مخورید . وآنها را به فضل و نعمت خدا بشارت می دهند و این که خداوند اجر اهل ایمان را ضایع نمی کند.

بنابراین شهدا به واسطه نعمت های خدادادی مسرور و خوشحالند و می خواهند این خوشحالی را با دیگران که به آنها ملحق می شوند تکمیل نمایند و مایلند که به آنها بشارت داده شود که ترس و اندوهی به خود راه ندهند .

در تفسیر مجمع البیان برای این موضوع سه دلیل ذکر نموده اند :

1-شهدا از وضع برادران مومن خود که در دنیا زنده اند و در راه خدا به جهاد مشغول هستند اظهار سرور می نمایند.

2-قول دوم این است که نامه ای به شهیدان ارائه می شود که در آن اسامی برادران ایمانی آنها ، که به درجه شهادت نایل و به آنها ملحق خواهند شد ، ثبت است و شهیدان با دیدن این اسامی خوشحال خواهند شد.

3-مراد از(( لم یلحقوا بهم)) مومنانی هستند که در فضل ومقام به آنها نرسیده اند ولی به واسطه ایمان، مقامی عظیم دارند .

در همین رابطه حدیثی از پیامبر (ص) نقل گردیده است که بی مناسبت نیست آن را ذکر نماییم وآن این که :

از پیامبر اکرم (ص)نقل شده استکه شهید دارای سه خصلت است :

عند اول قطرة  من دمه یکفرعنه کل خط ویری مقعده فی الجنة، و یزوج من الحور العین، و یومن من الفزع الاکبر ومن عذاب القبر، ویحلی حلی الایمان

یعنی با ریختن اولین قطره خون شهید همه خطاها وگناهانش بخشیده و نادیده گرفته می شود ودیگر این که جایگاه خود را در بهشت می بیند و از همسران بهشتی اختیارمی کند و هم چنین از فزع اکبر ( گریه و زاری ) و عذاب قبر در امان است و از لباس های بهشتی بر او می پوشانند.

این حدیث و امثال آن دال بر جاودانگی و جایگاه رفیع و حیات حقیقی شهیدان دارد.

در حدیث دیگری از پیامبر (ص) نقل شده است که رسول اکرم (ص) در روز احد بالای سر ((مصعب بن عمیر)) ایستاد و برای او دعا کرد و سپس گفت :

انّ رسول الله یشهد انّ هولاء شهداء عند الله یوم القیام  فاتوهم زوروهم وسلمو علیهم فوالذی نفسی بیده ، لا یسلم علیهم احد الی یوم القیامه ، الاّ ردّوا علیه ، یرزقون من ثار الجن   ووتح  .

(کشف الاسرار،ج1 ، ص417 )

یعنی رسول خدا گواهی می دهد که شهدا شاهدان من نزد خدا در روز قیامت هستند. بیایید و ایشان را زیارت کنید ، بر اینان سلام کنید ، که سوگند به آن که جانم در دست اوست ، هیچ کس نباشد که بر آنها سلام کند الا اینکه جوابش را می دهند . وآنها از میوه های بهشتی وهدایای آن روزی داده می شوند .

این حدیث نیز دلالت بر زنده بودن شهدا دارد و نیز دلالت بر لزوم زیارت آنان دارد.

در آیه دیگری از قرآن کریم نیز به روزی شهدا اشاره شده است آن جا که می فرماید :

والذین هاجروا فی سبیل الله ثم قتلوا اوماتو لیرزقنّهم اللّه رزقا حسنا وان اللّه لهو خیر الرازقین لیدخلنّهم مدخلا یرضونه.

(58 و 59 سوره حج)

یعنی آنان که در راه رضای خدا، از وطن هجرت نمودند و در راه دین خدا کشته شدند و یا مرگشان فرا رسید، البته خداوند، رزق و روزی نیکوئی در بهشت ابد نصیبشان  می گرداند که همانا خداوند بهترین روزی دهندگان است. خداوند به آنان در بهشت منزلی عنایت کند که بسیار به آن راضی و خوشنود باشند.

در این آیه پس از این که از رزق و روزی شهدا با نام رزق حسن و نیکو یاد می کند جایگاه آنان را در بهشت معرفی و آنرا مقام رضوان و رفیع می داند. حقیقت رزق شهدا در جهان دیگر بر ما پوشیده است لیکن می دانیم که رزق آنها از جانب خداست.

آمرزش گناهان شهید

در قرآن کریم درباره بخشش گناهان شهید چنین آمده است.

فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لا کفّرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جناتٍ تجری من تحتها الانهار ثواباً من عند الله و الله عنده حسن الثواب

((195 آل عمران))

آنان که از وطن خود هجرت کردند و از دیار خود بیرون رانده شدند و در راه خدا رنج کشیدند، جهاد کردند و کشته شدند، همانا بدی های آنان را می پوشانیم و آنان را به بهشت هایی که از زیر درختان آن نهرهای آب، جاری و روان است، داخل می کنیم و این پاداشی است از جانب خدا و پاداشی که از جانب خدا باشد نیکوست.   در این آیه اشاره شد که خداوند همه بدی های کشته شدگان در راه خدا را نادیده می گیرد و بعلاوه از جانب خود به آنان نیکوترین پاداش را عطا می کند.

در همین رابطه احادیثی نیز ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره می نمائیم.

قال النبی(ص) :

فاذا ودَّعهم اهلوهم بکت علیهم الحیتان و البیوت، تخرجون من ذنوبهم کما تخرج الحیة من سلخها.

(کشف الاسرار وعده الابرار، ج2، ص347)

یعنی چون رزمندگان با اهل و خانواده خود خداحافظی کنند، ماهی ها و خانه ها، بر آنها می گریند و از گناهان خود خارج می شوند، همانگونه که مار، از پوست خود خارج می شود.

در حدیث دیگری که قبلاً ذکر شد و پیامبر شش خصلت را برای شهیدان ذکر نمودند اولین خصلت این بود که : اولین قطره خونی که از شهید بر زمین ریخته می شود گناهانش بخشیده و آمرزیده می گردد. که این لفظ در احادیث دیگری هم تکرار شده است.

امام صادق(ع) نیز در روایتی می فرمایند :

من قتل فی سبیل الله لم یعرفه الله من سیئاته

(وسایل الشیعه، ج11، ص9)

یعنی کسی که در راه خدا به شهادت نائل شود، هیچ یک از گناهان و بدی هایش به او ارائه نخواهد شد یعنی از همه آنها چشم پوشی خواهد شد.

و در تفسیر آیهان لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

 (170 آل عمران)

نیز آورده اند که به شهیدان بشارت می دهند که از گناهان گذشته خوفی نداشته باشند. زیرا خداوند گناهانشان را با شهادت پاک می سازد.

و در حدیثی دیگر از پیامبر(ص) سوال شد که چرا شهید مورد آزمایش و سوال واقع نمی شود؟ پیامبر(ص) فرمود زیرا شهید در زیر برق شمشیر آزمایش خود را به پایان رسانده است.

پاداش عمل شهید

خداوند در چند مورد به پاداش بزرگ و ضایع نشدن عمل شهید در قرآن اشاره فرموده است. از جمله :

و الذین قتلوا فی سبیل الله فلن یضلَّ اعمالهم سیهدیهم و یصلح بالهم و یدخلهم الجنة عرفها لهم.

 آیات 6-4 سوره محمد

یعنی کسانی که در راه خدا کشته شدند، خداوند هرگز اعمالشان را ضایع نگرداند و آنان را به سعادت هدایت کند و امورشان را اصلاح نماید و به بهشتی که قبلاً مقامات آن را به آنها شناسانده است، واردشان می سازد.

و جالب است که خداوند قبل از این قسمت از آیه می فرماید : اگر خدا می خواست، از کفار انتقام می کشید و همه را بدون زحمت جنگ شما، هلاک می کرد، این برای آزمایش خلق نسبت به یکدیگر است.

(سوره محمد آیه 4)

در آیه ای دیگر می فرماید :

و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجراً عظیماً.

 (74 سوره نساء)

یعنی کسی که در راه خدا جهاد کند، و در راه خدا شهید گردد، یا پیروز شود، پاداش بزرگی به او عطا خواهیم کرد.

از آیات ذکر شده چنین برداشت می گردد که خداوند خود ضایع نشدن عمل شهید را تضمین کرده است و این گونه نیست که اگر به ظاهر در جهاد شکست خورده باشند خون آنها ضایع شده باشد. بلکه در هر حال پیروز می شوند.

در آیه دیگری خداوند پیروزی یا شکست رزمندگان و شهید شدن یا نشدن آنها را یکی از دو نیکی قلمداد می نماید.

قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنیین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله… 

(52 سوره توبه)

یعنی بگو آیا درباره ما جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید. یا به شهادت می رسیم و یا پیروز می شویم. در هر حال خداوند خون شهید را تضمین کرده و آن را هدر نمی داند.

در زمان پیامبر(ص) نیز منافقین می گفتند اگر مومنین نزد ما بودند و به جنگ نمی رفتند، نمی مردند و کشته نمی شدند، و خداوند در جواب آنها فرمود : که این آرزوهای باطل را حسرت دل آنها خواهد کرد و خداست که زنده می کند و یا می میراند در هر وقت که بخواهد.

لو کانوا عندنا ما ماتوا و ما قتلوا لیجعل الله ذلک حسره فی قلوبهم والله یحیی و یمیت.

(156 سوره آل عمران)

در هر حال خداوند خون شهیدان را پاداشی نیکو که همانا دخول در بهشت است عطا خواهد فرمود.

و یدخلهم الجنة عرفها لهم

 (4، سوره محمد)

و در آن مقام به رحمت الهی نائل و به سوی خدا در بهشت خواهند بود.

لئن متّم او قتلتم لالی الله تحشرون.

(158، آل عمران)

در بیان مقام و درجات عالی شهدا و فضیلت شهادت و اجر عمل آنها احادیث فراوانی از ائمه معصومین نقل شده است که این مبحث را با ذکر ترجمه یک حدیث از پیامبر(ص) به پایان می رسانیم.

رسول گرامی اسلام فرمودند :

نیروهای رزمنده هنگامی که تصمیم به شرکت در جنگ می گیرند، خداوند مصونیت آنها را از آتش تضمین می کند. و چون آماده جنگ شوند، فرشتگان به وجود آنها افتخار می کنند. هنگامی که با خانواده خود وداع می کنند ماهی ها و خانه ها گریه می کنند و از گناهان خود خارج می شوند همان گونه که مار از پوست خود خارج می شود. خداوند چهار هزار فرشته را برآنها می گمارد تا از جلو و پشت سرآنان را محافظت نمایند.

_کار نیکی انجام نمی دهند مگر اینکه مضاعف شود. در مقابل هر روز در جبهه ثوابی برابر عبادت هزار مرد عابد … برای ایشان می نویسند. چون با دشمن روبه رو می شوند قلم همه اهل دنیا از درک ثواب آنها عاجز است. و چون به مبارزه با دشمن می ایستند و تیرها را آماده نشانه رفتن به دشمن می کنند و با یکدیگر درآویزند فرشتگان بال های خود را بر سر آنها می گسترانند و برای پیروزی و ثابت قدمی آنها دعا می کنند. هنگام ضرب و زخم، همسر بهشتی و نعمت های الهی بر او فرود می آید. مرحبا به روح پاکی که از بدنی پاک و مطهر خارج شد، بشارت باد بر تو کرامت ها و نعمت هایی که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است و بر قلب هیچ کسی خطور نکرده است.

(کشف الاسرار وعده الابرار، ج2، ص248 و 249)

دسته ها : شهادت در ...
دوشنبه هشتم 6 1389 2:24 بعد از ظهر
 

 

چکیده

تاریخ فلسطین و الجزائر مملو از حماسه و ایثار زنان مجاهدی است که در استراتژی مبارزه ی پایدار نقش آفرین بوده و به اذعان تاریخ ، ارکان بی بدیل عرصه ی مجاهدت را رقم زده اند. بسط و توسعه ی جنبش های زنان مسلمان در این کشورها و حضور فعالانه ی آنان در میدان حق طلبی ، نماد بارزی از الگوی زن مسلمان است که با تأسی به فرهنگ و تعالیم حیات بخش دین کامل ، آرمان اساسی زندگی فردی و اجتماعی خود را به احیای عزت ، شرافت و هویت اسلام و سرزمین اسلامی خود اختصاص داده است .
این نوشتار ، که با هدف ترسیم حضور فعال زنان فلسطینی و الجزائری نگاشته شده ، پس از تبیین جایگاه سیاسی بانوان در اسلام ، توجه خود را به بازکاوی جنبه های متعدد آن و استناد به الگوی مبرز این عرصه در کشورهای مذکور معطوف داشته است .
کلید واژه ها: انتفاضه ، عملیات استشهادی ، جبهه ی آزادی بخش الجزائر، حماس ، جنبش جهاد فلسطین ، جبهه ی نجات ملی .

مقدمه ( نقش زن در اصلاح جامعه و حرکت های سیاسی )

آزادی زن و دخالت او در مسائل امت اسلامی امری منصوص در قرآن کریم و متون اسلامی است و مقامی که اسلام برای زن به موازات مرد در تمامی مشترکات طبیعی و توانایی های مقرر داشته ، این امکان را به او می دهد تا در حدود تکالیف شرعی وارد فعالیت های سیاسی گردد.
خداوند در آیات تابناک وحی ، زن را در وظایف اجتماعی و اصلاح جامعه مکلف می نماید و او را همدوش مرد برمی شمرد (1) و تعالیم اسلامی و سنت و تاریخ اسلامی نیز سهم موثری در تثبیت حقیقت حرکت سیاسی اسلام و برابری زن و مرد در فعالیت های اصلاح طلبانه ایفا نموده اند . همچنین آیات متعددی از سوره ی نمل دریچه ای روشن به مقوله ی زن و سیاسیت می گشایند و حقایق مزبور را تأیید می کنند. (2)
زن مسلمان در صدر اسلام ، بر حسب مجال های سیاسی آن عصر ، از دایره ی فعالیت سیاسی به دور نبود و در تمامی ابعاد سیاسی مورد نیاز جامعه ، اعم از هجرت ، (3) مشارکت در بیعت ، (4) تهییج و ترغیب به جهاد (5) و حضور مستقیم در عرصه های مجاهدت و فداکاری و شهادت (6) نقش آفرین بود.
حضرت امام خمینی رحمه الله اندیشمند فرزانه ی انقلاب اسلامی می فرماید :« زنان در صدر اسلام با مردان در جنگ شرکت می کردند. ما می بینیم که زنان همدوش مردان ، بلکه جلوتر از آن ها در صف قتال ایستادند ؛ خود و بچه های خود و جوانان خود را از دست دادند و باز هم مقاومت کردند.» (7)
تأمل در تعالیم روحبخش اسلام موید آن است که اسلام نه تنها زن را از دخالت در مسائل اجتماعی و سیاسی کنار نمی دارد ، بلکه او را به عنوان محور و در متن جامعه قرار داده و این امر خط بطلانی است بر پندار آنان که تحت عنوان « دین » ، زن را به حاشیه بردند. (8)
در این نوشتار برآنیم تا گوشه ای از مبارزات و مقاومت های زنان مسلمان فلسطین و الجزائر را ترسیم نماییم .

الف. فلسطین
موقعیت استراتژیک فلسطین نزد مسلمانان و مسیحیان

بیت المقدس و فلسطین از دیدگاه اسلام از جایگاهی بارز و اهمیتی ویژه برخوردارند. آیات متعددی در قرآن مجید ، مبارک بودن آن سرزمین را بیان فرموده و روایات چندی ناظر به فضیلت بیت المقدس می باشند .(9)
این سرزمین ، که در نیمه ی نخست قرن اول هجری به دست مسلمانان فتح شد ، در قرن پنجم هجری در پی فرمان پاپ اوربان دوم ( Urban II 481 – 491 ه ) (10) با حمله ی عمومی مسیحیان مواجه گردید که سلسله جنگ های خونین صلیبی را به دنبال داشت تا اینکه در حکومت صلاح الدین ایوبی ( 564-589 ) ، بین المقدس به دامن اسلام بازگشت . برخورد میان صلیبی ها و مسلمانان طی ادوار تاریخی بعد نیز ادامه یافت و این سرزمین مقدس به لحاظ موقعیت ژئوپولیتیکی خود ، همواره آماج تیرهای طمع و حقد متجاوزان بوده است.
از اوایل قرن 19 میلادی ، کشورهای غربی تهاجم گسترده ای را با هدف استحاله ی اعتقادی مسلمانان آغاز نمودند و اموری همچون منزوی ساختن اسلام از شئون زندگی ، تشویق احساسات افراطی ناسیونالیستی در برابر اخوت اسلامی ، و اباحیگری مذهبی ، الگوسازی غربی در برابر اصول گرایی اسلامی را در رأس هرم مقاصد پلید خود قرار دادند و در نهایت ، با اشغال خاک فلسطین ، همت شوم خود را در ایجاد یک گسل صهیونیستی در قلب جغرافیای سیاسی جهان اسلام مصروف داشتند .(11) اکنون « قدس » به مثابه ی هسته ی مرکزی مبارزه ی جهانی ، شاهد نشانه های بارز یک نبرد سرنوشت ساز میان بندگان شایسته ی خدا و و پرچمداران راستین ارزش های توحیدی از یک سو، و خودکامگان سیطره جو از سوی دیگر می باشد .

پیشینه ی مبارزاتی زنان فلسطین

مبارزات زنان به دوره ی قیمومیت بریتانیا بر اراضی فلسطین برمی گردند . همزمان با صدور اعلامیه ی « بالفور » (12) در خصوص تشکیل دولت یهود و احساس خطر از سوی فلسطینیان ، زنان نیز فعالیت های سیاسی خود را در اشکال گوناگون آغاز نمودند.
در سال 1929 میلادی ، برای اولین بار در تاریخ فلسطین ، سیصد زن فلسطینی از مناطق گوناگون ، همایشی را برگزار نمودند و ضمن آن ، اعتراض خود را عهدنامه ی مذکور اعلام داشتند.
آنان در دوره ی قیام عزالدین قسام (13)، همسران و فرزندان خود را در پیوستن به نیروهای قسام تشویق می کردند و خود نیز به مبارزاتی که در کوه ها کمین کرده بودند آب و غذا و همچنین سلاح می رساندند و علاوه بر پرستاری از مجروحان ، به درمان آن ها نیز مبادرت می ورزیدند .
در سال 1936 برای نخستین بار ، آنان در مبارزات مسلحانه شرکت جستند و فاطمه غزاله اولین زنی بود که به دست نیروهای بریتانیایی به شهادت رسید.
در همان سال ، زنان فلسطینی با ارسال نامه ای به « کنفرانس جهانی صلح » در بروکسل ، خواستار توقف مهاجرت یهودیان شدند و خود نیز با شرکت در کنفرانس های کشورهای عربی ، که در حمایت از مبارزات فلسطین برگزار می شدند ، حضور سیاسی خود را تحکیم می بخشیدند.
اتحادیه ی عمومی زنان فلسطین در سال 1965 فصل نوینی از استراتژی مبارزه و مقاومت را نوید می بخشید . این اتحادیه تنها نماینده ی قانونی زنان فلسطین بود که صفوف مبارزه ی آنان را سازمان دهی می کرد و آن ها را برای شرکت در فعالیت های سیاسی – اجتماعی آماده می نمود.

انتفاضه

« انتفاضه » واژه ای است که از سال 1987 میلادی وارد فرهنگ سیاسی مصطلح روز شد و عبارت است از : رفتار و عملکرد معترضانه و شجاعانه ی مردم فلسطین در قبال رژیم اشغالگر قدس. (14)
انتفاضه صفحه ای جدید در تاریخ آزادی خواهی و رستاخیز مردمی است که برای سیادت میهن خویش مجاهدت می نمایند. زمانی که استکبار جهانی تلاش می کرد کیان صهیونیستی را در منطقه حاکم سازد انتفاضه خواب را از چشم های دشمن ربود و عجز او را در رویارویی با اراده ی آهنین امت فلسطین به جهانیان نشان داد. (15)
« انتفاضه ی دوم » ، که در 28 دسامبر 2000 / 7 مهر 1379 از مسجدالاقصی شعله ور گردید ، راهبردهای پویایی و استمرار را در خود نهفته دارد . بسیاری حتی تصور هم نمی کردند که این جرقه ی آتش گرفته توانایی تبدیل شدن به جنگ حقیقی را داشته باشد و بتواند تمامی توافق نامه ها و مذاکرات رژیم صهیونیستی را از بین ببرد.

زنان فلسطینی و انتفاضه

به دلیل رویکرد کاملا نظامی و صبغه ی مسلحانه ای که در بطن انتفاضه وجود داشت ، در بدو امر ، زنان مجاهدت های خود را بر فعالیت های پشت خط مقدم متمرکز نمودند. آنان علاوه بر تحمل داغ از دست دادن همسران و فرزندان خود، رسیدگی به مجروحان و مداوای آسیب دیدگان را بر عهده داشتند و با صبر بی بدیل خود ، به تقویت روحیه ی مبارزان و ترغیب آن ها به پایمردی و استقامت پرداختند.
سخنان همسر شهید شیخ شریف طحانیه (16) اراده ی پولادین و روحیه ی والای زن فلسطینی را به تصویر می کشند : شرایط دشوار و اقدامات سرکوبگرانه ، عزم ما را سست نمی کنند ... ملت ما مصمم به ادامه ی انتفاضه تا دست یابی به آزادی و استقلال است و این امر نه از طریق گفت و گو و راه حل سازش کارانه ، بلکه با مقاومت و جهاد محقق می شود. (17)
همچنین می توان از مادر حمد فرحات نام برد که شجاعانه فرزند خود را برای رفتن به عملیات شهادت طلبانه تشویق می کرد. آنان با شرکت در تظاهرات ، اعتراض خود را نسبت به سیاست های ددمنشانه اعلام نموده اند .(18)

نقش زنان فلسطینی در عملیات استشهادی

« عملیات شهادت طلبانه » یکی از مهم ترین روش های مبارزاتی مجاهدان و گروه های مبارز فلسطین است تا از این راه نوعی توازن راهبردی با دشمن صهیونیستی ، که بزرگ ترین زرادخانه ی نظامی را در اختیار دارد و از حمایت دولت های غربی نیز برخوردار است ، ایجاد کنند .
در حالی که صهیونیست ها به این امید بودند که با گذشت بیش از نیم قرن ، نسل جدید فلسطین فاجعه ی اشغال خون بار سرزمین خود را فراموش کنند و در چنبره ی زندگی روزمره ی ، مفهوم « جهاد » و « شهادت » نزد آنان استحاله شود ، برنامه های استشهادی ، دشمن صهیونیستی را ترس و وحشت عمیقی رو به رو ساخته اند.
کاهش مهاجرت یهودیان به فلسطین اشغالی و تشدید مهاجرت معکوس از نشانه های بارز چنین وضعیتی است ؛ همان گونه که این تأثیرات در طرح عقب نشینی شارون از نوار غزه کاملا مشهودند و می توان گفت : این روند آغاز اضمحلال پروژه ی « صهیونیسم » می باشد .
زنان فلسطینی اگر زمانی فقط جنایات دشمن را در حق خود و اعضای خانواده تحمل می کردند ، اینک هر یک به مبارزی جسور و متهور در برابر سیاست های غیر انسانی دشمن اشغالگر تبدیل شده اند و بدون ترس ، با امکانات محدود دفاعی به مقابله با صهیونیست ها برمی خیزند . روند رو به تزاید دفاع و مقاومت ، جامعه ی فلسطینی را به این واقعیت رساند که برای ایثار و فداکاری در راه استقلال کشور ، تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد. در این برهه ، زنان از پشتیبانی ترابری گروه های مجاهد گرفته تا مشارکت مستقیم در عملیات استشهادی ، از نقشی فعال و سهمی وافر برخوردارند . اجرای عملیات شهادت طلبانه ی بانوان ، که سیر صعودی را می پیماید ، شاخص ترین نماد مبارزه ی زن فلسطینی است و بیانگر این نکته می باشد که زن فلسطینی در اوج افتخار جوانی ، آماده ی ایثارگری است .

زنان شهید انتفاضه ی فلسطین

- وفا ادریس اولین زن شهادت طلب فلسطینی و عضو شاخه ی نظامی « فتح » است که با کشته و زخمی کردن 91 صهیونیست ، لرزه بر اندام دشمن اشغالگر افکند.
- دارین محمد ابوعیثه 22 ساله ساکن روستای « بیت وندن » در نزدیکی شهر « نابلس » یکی دیگر از دختران شهادت طلب فلسطینی است . او دانشجوی رشته ی مطالعات اسلامی و عضو انجمن اسلامی دانشگاه « الخاج » نابلس بود و از برجسته ترین دانشجویان در این دانشگاه به شمار می آمد. مادر شهید دارین می گوید : دلم گواهی می داد که دارین بالاخره به شهادت خواهد رسید ؛ زیرا او همیشه به من می گفت: مادر برایم دعا کن تا در راه خدا شهید شوم. وی در تاریخ 27/2/2002 میلادی با انجام عملیاتی استشهادی ، به مقام رفیع شهادت نایل آمد.
- شهید عندلیب طقاطقه 66 صهیونیست را (19) با عملیات استشهادی خویش در قدس کشت و یا زخمی کرد. فیلم ویدئویی این مبارز قهرمان تأثیر شگرفی در مخاطب ایجاد می نماید . عندلیب در حالی که قرآن در دست داشت و وصیتش را می خواند ، گفت: این دنیا و زندگی در آن فانی و زودگذر است و هیچ ارزشی ندارد و بهترین چیزی که انسان می تواند در پی دست یابی به آن باشد ، زندگی پاک و جاودان در بهشت زیبای خداوندی است .
- هبه دراغمه 19 ساله اولین زن شهادت طلب جنبش « جهاد فلسطینی » است که با عملیات متهورانه ، بار دیگر نام پر افتخار بانوان مجاهد فلسطینی را به ثبت رساند.
به گفته ی خانواده ی شهید ، هبه از همان اول نوجوانی ، از خصایص اخلاقی و ایمان والایی برخوردار بود و پای بند و التزام او به مسائل شرعی همچون حجاب و پرهیز از استماع آوازهای مبتذل زبانزد افراد دور و نزدیک بود.
- هنادی تیسیر حرارات ، که به « عروس حیفا » یا « عروس فلسطین » ملقب گشت ، ستاره ای دیگر در آسمان فلسطین است . وی علم حقوق خواند تا با آگاهی بیشتر در راه اعتلای خقوق ملت خود گام بردارد . عملیات جسورانه ی وی در حالی در قلب شهر صهیونیستی حیفا اجرا شد که پلیس رژیم صهیونیستی با دیوار امنیتی خود ، شهر را در حالت آماده باش کامل قرار داده بود. او خواست بطلان معادلات استراتژیکی داعیه داران قدرت را به منصه ی ظهور برساند .
دل سیاه تجاوزگران سست بنیاد صهیونیست و حامیان غربی آن ها هرگز نمی تواند رعب و وحشت این اقدام بی سابقه را محو نماید. ضربه ی این حمله چنان سهمگین بود که رژیم اشغالگر را در اقدامی احمقانه به بمباران خاک کشور مسلمان سوریه وادار نمود.
- اقدام شجاعانه ی نورا جمال شلهوب نیز نمادی دیگر از حماسه ی بانوان در دفاع از سرزمین مقدس فلسطین است . نورا محصل و حافظ قرآن کریم بود ، تصاویر و وصایای رهبران شهید انتفاضه را جمع آوری می کرد و آرزو داشت خود را در خیل آنان ببیند . این شهادت طلب 15 ساله خود را در یک پست بازرسی صهیونیستی موسوم به پست بازرسی « الطیبه » ، که مناطق اشغالی 1967 و 1948 فلسطین را از یکدیگر جدا می سازد ، منفجر کرد و بدین سان ، نام خود را به عنوان کم سن و سال ترین شهادت طلب فلسطینی ثبت نمود.
- شهید الهام الدسوقی عملیات خود را در اثنای حمله ی نظامیان مسلح صهیونیست به خانه اش در اردوگاه جنین اجرا نمود. وی توانست دو افسر صهیونیست را به هلاکت برساند و 10 نظامی دیگر را زخمی نماید .
- مریم صالح الریاشی اولین زن شهید عضو « حماس » است . دو فرزند سه ساله و هجده ماهه ی او نتوانستند هدف مقدسش را در تعالی اسلام و آزاد سازی فلسطین متزلزل سازند . وی با پشت سر گذاشتن تمامی موانع صهیونیستی ، عملیات خود را در محکم ترین منطقه ی نظامی در پاسگاهی موسوم به « گذرگاه ایزر » بین نوار غزه و مناطق اشغالی 1948 اجرا نمود و عزم راسخ ستیز زنان فلسطینی را در عرصه ی جهاد و مقاومت، به اثبات رساند.
فرمانده ی ارشد نظامیان اعتراف نمود که مجری این عملیات موفق شد تمامی مأموران امنیتی را فریب دهد و با بمبی که به همراه داشت ، وارد استحکامات نظامی شود. (20)
مریم صالح الریاشی در وصیت نامه ی تصویری خود ، لحظاتی قبل از شهادت ، چنین می گوید : با وجود اینکه دو کودک دارم – که فقط خدا می داند چقدر دوستشان دارم - اما علاقه ام به دیدار خدا بیشتر است . این بچه ها را نزد خانواده به امانت می گذارم و اطمینان دارم که تحت توجهات خداوند ،رشد خواهند کرد. (21)
- شهید شیخ احمد یاسین ، رهبر و بنیانگذار جنبش « مقاومت اسلامی حماس » ، پس از این عملیات ، که به دست یک مجاهد زن عضو گردان های « قسام»انجام شد ، گفت : جنبش « حماس » اولین باری است که از یک شهادت طلب زن برای انجام عملیات استفاده می کند . این اقدام یک تحول جدید در مقاومت علیه دشمن است. ما در گذشته گفته ایم که زنان ذخیره ی راهبردی ما برای مقاومت هستند.
- سناء قدیع به همراه همسرش باسم قدیع از فرماندهان گردان های شهید عزالدین قسام ، با بستن کمربندهای انفجاری ، شماری از اشغالگران را به هلاکت رساندند و گروهی دیگر را نیز زخمی کردند.
- زینب علی عیسی ابوسالم ساکن اردوگاه « عسکر قدیم » در شرق شهر نابلس بود. او موفق شد با رخنه در تدابیر امنیتی دشمن ، عملیات خود را به انجام رساند و با خلق حماسه ای دیگر در تاریخ حماسه های رزمندگان فلسطینی ، برگ زرین دیگری بر افتخارات بانوان مجاهد بیفزاید . در پی این عملیات بار دیگر تحلیلگران نظامی و صاحب نظران صهیونیست به صورت جدی ، کارآمدی موانع و تدابیر متعدد و سر سختانه ی امنیتی حاکم بر فلسطین اشغالی را زیر سوال بردند که چگونه دختری 18 ساله با ظاهری که کاملا از عرب بودن وی حکایت داشت ، توانسته بود خود را به یکی از کانون های پر ازدحام صهیونیست ها در شهر قدس برساند.

زنان اسیر فلسطینی

مقاومت حماسی زنان اسیر فلسطینی در زندان های این رژیم ، برگ زرینی در تاریخ مبارزات فلسطین محسوب می شود . این زنان دوشادوش مردان ، با تحمل حبس های طولانی و انواع شکنجه های روحی و جسمی ، نقش بسزایی در تکوین آرمان فلسطین ایفا کرده اند.
رادیو رژیم صهیونیستی طی گزارشی به تعدادی از زنان فلسطینی اشاره کرد که از آغاز انتفاضه ی مسجدالاقصی به اتهام دست داشتن در عملیات ضد صهیونیستی ، در زندان های این رژیم به سر می برند؛ از جمله :
- آمنه منی دانشجو و روزنامه نگار 25 ساله ای که صهیونیست ها او را نوک پیکان فعالیت های زنان زندانی می دانند . او ، که بارها توسط جانیان متجاوز دستگیر شده و شکنجه های دهشتناکی را در سلول های انفرادی متحمل گردیده بود ، در نهایت ، به اتهام کشتن یک یهودی ، به حبس ابد محکوم گردید .
- عطاف از مجاهدان برجسته ی جنبش « جهاد اسلامی » است که در سال 1367 به اتهام برنامه ریزی برای انجام عملیات شهادت طلبانه دستگیر شد .
- رابعه حمایل دختر چهارده ساله ی فلسطینی است که به اتهام حمله به یک سرباز یهودی ، رنج و مشقت اسارت را به جان خرید . (22)
- ماجده سلایمه سال های طولانی از عمر خود را در زندان های صهیونیست ها گذرانده است .
- سوناالراعی ، نسرین طه ، سعاد غزال ، ساره عیسی عمرو ، هنا ابوخضیر و ده ها زن اسیر دیگر ، (23) که در شرایطی بسیار سخت در مراکز بازداشت اشغالگران به سر می برند ، با انواع روش های سرکوبگرانه ی افراد « شاباک » ( سازمان اطلاعات رژیم صهیونیستی ) مواجهند. صهیونیست ها برای اینکه زنان اسیر را به زانو درآورند، از انواع فشارهای روانی و تهدید استفاده می نمایند ، ولی بر خلاف تصور آنان ، زنان اسیر فلسطینی شجاعت و بی باکی خود را در رویارویی با اقدامات ضد بشری و خشونت بار آنان ثابت کرده و برای حمایت از عزت ، شرف و نجات میهن خود ، بسیاری از ستم ها را تحمل نموده اند .
بنیامین الیعازار، رئیس سابق ستاد ارتش رژیم صهیونیستی ، سخصا با یک زن شهادت طلب فلسطینی ، که قبل از عملیات بازداشت شده بود ، به گفت وگو پرداخته است . او چنین اعتراف می کند : درک نمی کنم چه عاملی این زنان را به انجام این اعمال خطرناک و استقبال از مرگ ترغیب می کند. (24) این واقعیتی است که اکنون در اذهان زنان فلسطینی جاری است و نوید بخش رهایی سرزمین فلسطین است و به حق ، می توان از زنان فلسطین به عنوان « مشعلداران آزادی زنان » یاد کرد. (25)

محوریت زن فلسطینی در استمرار انتفاضه

تعمق در دستاورها و عملکردهای زن فلسطینی در طول دوران مقاومت مقدس حاکی است که او همواره به منزله ی دیوار مستحکمی با اجرای وظایف چندگانه ی خود ، در حفظ آرامش و انسجام خانواده ، تحمل مصایب و حضور مستقیم در عرصه ی دفاع ، آتش انتفاضه را از تندباد یأس و ناامیدی محافظت نموده است و روحی تازه در کالبد آن دمیده تا علی رغم جنایات فراوان رژیم صهیونیستی ، از ترور و کشتار گرفته تا تبعید و ویران کردن خانه ها ، و به رغم تمامی چالش های پیش روی ملت فلسطین ، راه فتح و ظفر را هموار سازد .
معمار کبیر انقلاب اسلامی ایران ، حضرت امام خمینی رحمه الله نقش موثر زنان را در پیروزی ملت ها چنین بیان می دارد : « ملتی که بانوانش در صف مقدم برای پیشبرد مقاصد اسلامی هست ، آسیب نخواهد دید. ملتی که بانوانش در میدان های جنگ با ابر قدرت ها و مواجه شدن با قوای شیطانی قبل از مردها در میدان حاضر شوند ، پیروز خواهند شد.» (26)

ب. الجزائر
موقعیت خاص الجزائر در آفریقای شمالی

موقعیت خاص جغرافیایی و استراتژیکی الجزائر در آفریقای شمالی ، موجب توجه توسعه طلبانه ی فرانسه به این کشور عربی گردید که مزورانه با طرح مسئله ی « دزدان دریایی » و « اختلاف حساب مالی با حکومت الجزائر » بدان چنگ انداخت. در پنجم ژوئیه 1830 میلادی ارتش فرانسه به فرمان دهی ژنرال بورمون ، هجوم نظامی خود را آغاز کرد و مقاومت 5 روزه ی دولت عثمانی به شکست انجامید . (27)
طی ربع قرن بعد ، تاریخ الجزائر گویای تثبیت استیلای فرانسه بر این کشور و انضمام کامل آن بوده و دولت فرانسه تلاش می نمود آن را به عنوان پایگاهی برای تسلط بر کشورهای اسلامی آفریقایی و به استثمار کشاندن آن ها قرار دهد.
از زمان اشغال الجزائر توسط فرانسه تا سال 1962 میلادی ، که استقلال الجزائر به جهانیان اعلام گردید ، این کشور عرصه ی مجاهدت های شدید مردمی بود که تحت لوای تعالیم روحبخش اسلام ، در برابر ظلم و تعدی ساکت ننشستند و با الهام از نیروی معنوی دین مبین اسلام ، پیروزی و فتح را از آن خویش نمودند. (28) استقلال الجزائر آخرین مرحله ی دگردیسی های چهار قرن سیاست استعماری فرانسه بود .

نقش حجاب زن الجزائری در انقلاب

سیاست استعماری تجزیه ی الجزائر مسئله ی زنان را در ردیف اول اهمیت قرار می دهد . دستگاه استعمار برای انهدام اصالت مردم ، نظریه ای سیاسی به این مضمون ابراز کرد: اگر بخواهیم به تار و پود بافته ی جامعه الجزائری هجوم ببریم و استعداد مقاومت او را مغلوب سازیم ، باید زن ها را تحت تسلط قرار دهیم و آن ها را در پشت چادری که خود را می پوشانند ، جست و جو کنیم .(29) استعمار برای این مبارزه ، مبالغ هنگفتی اختصاص داد و از آن پس تمام کوشش وی بر این امر مصروف گردید.
چادر زن الجزائری موضوع مبارزه ی عظیمی شد که طی آن ، نیروهای دشمن متنوع ترین تدارکات خود را تجهیز می نمودند . تعداد انجمن های – به اصطلاح- یاری و همبستگی با زنان روز به روز زیادتر شد و همراه آن نفرت علیه « حجاب » با عنوان « دفاع از حقوق زنان » ترویج یافت .
پافشاری اشغالگران برای بی حجاب کردن زنان به خاطر هموار ساختن مسیر استحاله ی فرهنگی و از نظر رجال سیاسی فرانسه ، نقطه ی آغاز پیروزی به شمار می رفت . نیروی متجاوز ، که حد اعلای فعالیت روانی خود را بر این مسئله متمرکز کرده و تمام توان تبلیغی خود را در جهت بی ارزش جلوه دادن حجاب و تحقیر زن الجزائری به خدمت فراخوانده بود ، به موفقیت های محدودی دست یافت و توانست برخی زنان سست عقیده را به ورطه ی تباهی بکشاند . هر حجابی که کنار می رفت و هر چادری که دور انداخته می شد افق تازه ای در پیش چشم استعمارگران می گشود. آنان پس از هر موفقیت ثبت شده ، بیشتر معتقد می شدند که زن الجزائری تکیه گاهی برای نفوذ و رسوخ تمدن غرب در جامعه ی بومی است .
ولی در مجموع ، غالب زنان مسلمان الجزائری در برابر این تهاجم ، تأثیر ناپذیری عظیمی از خود نشان دادند و در مقابل تجاوزگر و هجمه ی فرهنگی او ، تقدیس حجاب را در عمل خود به اثبات رساندند. (30)
این مبارزه ی مقدس ، که مقاصد و اهداف پلید دشمن را با شکست مواجه کرد ، نقطه ی عطفی در حضور سیاسی زن الجزائری و تلاش موفقیت آمیز او در برابر دشمن به شمار می رود ، هر چند این زاویه کمتر از دید تحلیلگران سیاسی مورد توجه قرار گرفته است .

حضور سیاسی زن الجزائری در صحنه

علی رغم پندار خوش بینانه ی ژنرال های ارتش فرانسه مبنی بر استیلای کامل بر تمامیت ارضی سرزمین الجزائر ، پس از اندک زمانی قبایل به مبارزه ی مسلحانه علیه اشغالگران دست یازیدند . چهره ی کریه استعمار ، وحشیگری و اقدامات ددمنشانه ی سپاهیان ارتش جنایت کار و غارتگری و اخاذی آنان ، خلق الجزائر را در عزم خود مبنی بر جنگ آزادی بخش مصمم کرد و تا سال 1917 شورش های منطقه ای غیر منظم در این سرزمین به وقوع پیوستند ؛ از جمله در سال 1856 میلادی در منطقه ی « جرجره » ، دو قبیله ی معروف « بنوینی » و « بنوراتن » تحت قیادت بانوی مجاهد لالا فاطمه سال ها جنگیدند. این خانم جنگاور و شجاع در میدان جنگ و در صحنه ی مجاهدت ، به فوز شهادت نایل آمد .(31)
پس از انقلاب های متعدد ، که به علت تجهیزات کامل نیروهای فرانسه به شکست منجر می شدند مبارزه ی مخفی بر ضد استعمار ادامه داشت تا اینکه در اول نوامبر 1954 ملت الجزائر به رهبری « جبهه ی آزادیبخش ملی الجزائر » از سراسر آن سرزمین به پا خاست و به نبرد خونین و دامنه داری دست زد. (32)
در این برهه از ادوار مبارزاتی نیز زنان الجزائری با کمال میل ، آمادگی خود را برای حضور در عرصه ی جان فشانی اظهار نمودند . ایمان و اعتقاد ، آنان را تا چنان سطحی از اعتلای روحی رسانده بود که پیکار جویی و مجاهدت برای آنان به صورت یک اصل درآمده بود. آن ها شوهران خود را به خاطر عدم مشارکت در جنگ ، توبیخ و ملامت می کردند ، هر چند می دانستند با محروم شدن از حضور همسر و تشویق او به مشارکت و احتمال زندانی و یا کشته شدن ، به ناچار باید به تنهایی بار سنگین زندگی را بر دوش گیرند. این دوره ای بود که دختران جوان بین خودشان سوگند می خوردند که هرگز با مردانی که عضو جبهه آزادی بخش نیستند ازدواج نکنند . (33)
ضرورت اختفای مطلق مبارزه و پر خطر بودن آن در بدو امر ، سران نهضت را نسبت به حضور مستقیم زنان در مبارزات مردد ساخته بود ؛ چرا که در این مرحله ، زن باید به اندازه ی مردان فداکار و مسئول می بود و تعالی اخلاقی و نیروی معنوی فوق العاده در حفظ اسرار نبرد پنهانی می داشت .
مسئولان انقلاب در استعداد جنایت کاری دشمن ، هیچ شکی نداشتند و با وجود تجربه ی زندان های مخوف ، می دانستند که بی تردید هر زن الجزائری که توقیف گردد ، تا سر حد مرگ شکنجه خواهد شد .
در نهایت ، ازدیاد واحدهای جبهه ی « آزادیبخش » ، توسعه ی فعالیت های اطلاعاتی و تشکل های سیاسی از یک سو ، و کارنامه ی پر افتخار زن الجزائری از سوی دیگر ، سران نهضت را نسبت به مشارکت همه جانبه زنان در صحنه ی پیکار و مبارزه متقاعد ساختند. و زنان رسما تمامی وظایف محول شده را برعهده گرفتند .
مسئولیت های انان از انتقال پیام و دستورات پیچیده ی شفاهی – که گاهی زنان عامی بدون هیچ گونه تعلیماتی باید آن ها را حفظ می کردند – شروع می شدند و با شناسایی موقعیت های حساس و راه نمایی رزمندگان ادامه می یافتند .
زن ، که پیش از این هرگز بدون مادر یا شوهرش از منزل نمی شد ، خود را داوطلب مأموریت های بسیار دقیق می کرد و رنج سفر را بر خود هموار می ساخت تا دستورالعمل های بسیار مهم انقلاب را منتقل نماید .
به تدریج ، فعالیت های زنان ابعاد عظیم تری یافتند. رهبران انقلاب ، که شاهد کشتارهای دسته جمعی غیر نظامیان بودند ، خود را ملزم دیدند که برای احتراز از ایجاد رخنه در اذهان ملت ، اشکال جدیدی از مبارزه را ، که تا آن هنگام متروک بودند ، بپذیرند . حملات دریایی ، قتل عام مردم ، غارت و غصب دهکده ها، فریادهای زندانیانی که توسط عمال استعمار دهشتناک ترین شکنجه ها را به خود می دیدند و مشاهده ی رنج ملت الجزائر ، که هر روز بارقه ی امید را در دل تجاوزگر تاریک می کرد ، مبارزان را به این رهیافت رساند که سر سپردگان رژیم تنها با نابودی خود ، می توانند قصاص جنایات خویش را بپردازند. و به دنبال آن ، اعدام عناصر پلید دشمن را طراحی و برنانه ریزی کردند .
از این هنگام بود که زن الجزائری با تمام وجود و با پافشاری ، در فعالیت های انقلابی ، فرومی رفت و این وظیفه را عهده گرفت که در زیر چادر خود ، مهمات دفاعی و سلاح حمل کند و با شهادت زاید الوصفی از جلوی دیدگان نظامیان سر تا پا مسلح عبور نماید و به گونه ای باشد که با حفظ آرامش و خون سردی هیچ ظنی را متوجه خود نسازد .
در مرحله ی بعد ، خود مجری عملیات چریکی ، اعم از اعدام انقلابی ، انفجار بمب و مواد منفجره شد و ضربه ی مهلکی بر استعمار وارد آورد . (34)
این بخش از انقلاب ، با استقامت غیر قابل تصوری از سوی زن الجزائری دنبال شد و استقلال الجزائر ، مرهون فداکاری های شیر زنان مبارزی است که تا پای جان در راه هدف ایستادند .
جمیله بوپاشا از زنان بنام سرزمین آتش و خون است . او با آگاهی از احتمال دستگیری و شکنجه ، مسئولیت های خطیری در « جبهه ی آزادی بخش » عهده دار گردید ؛ از پخش اعلامیه و تراکت ها آغاز نمود و با شرکت در انجمن های گوناگون ، به تحلیل عملکرد جبهه و تنویر افکار مردم می پرداخت .
وی به جرم پرتاب بمب و کشتن چندین افسر فرانسوی ، دستگیر شد و شکنجه های فراوانی را در بندهای اشغالگران تحمل نمود، در حالی که برخی مردان شکنجه گر او از اعضای سابق « جبهه ی نجات ملی » بودند که بر اثر ضعف روحی ، در برابر دشمن به زانو درآمده و تسلیم شده بودند . این دختر جوان الجزائری با مقاومت و صبوری ، محل همرزمان خود را افشا نکرد و ننگ خیانت و ذلت تسلیم و سازش را از چهره ی زن الجزائری به دور نگاه داشت .
بوپاشا در دادگاه به اعدام محکوم شد ، ولی در نتیجه ی فشار افکار عمومی و وساطت رهبران دول ، مجازات او به حبس ابد تخفیف یافت .
صحیه ، حسیبه بن بوعلی ، اوریدا امداد و جمیله بوجرید از دیگر زنانی هستند که آوازه ی مجاهدت های آنان تا ابد در گوش تاریخ الجزائر طنین می افکند . این خواهران یا در مبارزه ی نابرابر رژیم استعمارگر سلاح بر کف ، جان خود را از دست دادند یا پس از تحمل شکنجه های فراوان ، به شهادت رسیدند.(35)
بدین گونه ، زن الجزائری توانست با نور قرآن و اسلام ، سهمی شایان در پیروزی به خود اختصاص دهد و در زمانی که سلطه ی استعمار کشور الجزائر را در می نوردید تا ایدئولوژی اسلامی را کنار بزند ، او با مردنش ، انقلابی ، و با تفکر خلاقانه ی خود ، بهره ای مضاعف در محو مقاصد استعمار از آن خود نمود.

پی نوشت:

• دانش پژوه ، پژوهشگر و مدرس حوزه علمیه .
1. در آیه ی شریفه 71 سوره ی توبه آمده است : ( و المومنون والمومنات بعضهم أولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر ... ) که آیه تمثیلی از حضور زن و اهمیت آن در رسالت اصلاح جامعه می باشد .( نیز ر.ک. آیات مبارکه ی 195 آل عمران و 35 احزاب.)
2. آیات مبارکه ی 23،29،32، 33،34،35،42،44 سوره ی نمل ناظر به فرمان روایی بلقیس ، ملکه ی سبا ، می باشند که درایت و هوشمندی و برخورد حکیمانه ی وی در مواجهه با حضرت سلیمان علیه السلام ، به یکتاپرستی او منتج گردید و هدایت و درست کاری قومش را در پی داشت . ( ر.ک. شیخ طوسی ، التبیان ، بیروت ، داراحیاء التراث العربی ، ج 8، ص 93 / سید محمد حسین طباطبائی ، المیزان ،چ سوم ، تهران ، دارالکتب الاسلامیه ، 1397، ج 3، ص 54.) علامه فضل الله در بررسی آیات سوره ی نمل چنین می نگارد : قرآن چنین زنی را به ما معرفی می کند ؛ انسانی که خردمند است ، تحت تأثیر عاطفه قرار نمی گیرد و به خوبی حوکت می کند . ( سید محمد حسین فضل الله ، تأملات الاسلامیه حول المرأة ، بیروت ، دارالملاک ، 1414، ص 11.)
3. سیده زینب علی فواز ، الدرالمنثور فی طبقات ربات الخدور ، بیروت ، دارالکتب العلمیه ، 1999 م ، ج 1، ص 124 ، اولین مهاجره ای که از مکه به مدینه با پای پیاده هجرت نموده است .
4. ممتحنه: 12.
5. خنساء نمونه ی زن مبارزی است که فرزندانی را در جامعه ی اسلامی ترغیب نمود و آنان را برای شرکت در جبهه تشویق می کرد . وقتی خبر شهادت چهار فرزندش به او رسید ، گفت : سپاس خداوندی که به واسطه شهادت آنان ، به من شرافت بخشید . حضور سیاسی این زن در جنگ مورد تشویق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار گرفت. ( شاهین عبدالصبور ، صحابیات حول الرسول ، قاهره ، دارالاعتصام ، ج 2، ص 27-30.)
6. سیده زینب علی فواز ، پیشین ، ص 435 / محمد الحسون ، اعلام النساء المومنات ،اسوه ، 1411 هجری ، ص 130، 163، 256، 366، 474.
7. امام خمینی رحمه الله ، صحیفه ی نور ، تهران ، چ دوم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، 1373، ج 3، ص 153.
8. برای بررسی بیشتر ، ر.ک. عبدالله جوادی آملی ، زن در آیینه ی جمال و جلال ، چ دوم ، تهران ، اسراء ، 1418 ق، ص 303-329.
9. اسراء : 1 / اعراف : 137 / انبیاء: 71 و 81 / سبأ: 18 / مائده : 21 .
10. وی سیصد و پنجاهمین پاپ به شمار می آید .
11. برای بررسی پیشینه ی تاریخی دولت یهود ، ر.ک. علی اکبر ولایتی ، ایران و مسئله ی فلسطین ، چ دوم ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، 1380، ص 18-59.
12. اعلامیه ای که آرتور جیمز بالفور ، صدراعظم و وزیر خارجه انگلستان ، در 2 نوامبر 1917 برای لرد روچیلد ارسال داشت و در این نامه دل بستگی خود را به تأسیس میهن یهودی فلسطین اعلام کرد . اهمیت اقدام او به حدی برای جامعه ی یهود مهم ارزیابی می گردد که همه ساله رژیم اشغالگر قدس از نخست وزیر یا وزیر امور خارجه ی انگلیس برای ایراد سخن در آن ، دعوت به عمل می آورد . ( ر.ک. داریوش آشوری ، دانشنامه ی سیاسی ، چ نهم ، تهران ، مروارید ، 1382، ص 31.)
13. قیام عزالدین قسام شاخص ترین قیامی است که سال های پیش از جنگ جهانی دوم روی داد و در تاریخ مقاومت فلسطین تا سطح یک حماسه ارزش و اعتبار یافت و توانست فصل جدیدی در مبارزه ی مسلمانان با نیروهای اشغالگر بگشاید . ( ر.ک. علی اکبر ولایتی ، پیشین ، ص 175.)
14. برای بررسی بیشتر انتفاضه ، ر.ک. الانتفاضه ، انصار الثورة الاسلامیه فی فلسطین ، بیروت ، 1988، ص 55-90 / مجید صفا تاج ، دانشنامه ی فلسطین ، چ دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، 1382، تهران ، ص 1-55.
15. موتمر الامام الخمینی و دعم التضحیه الفلسطینیه ، طهران ، موسسة تنظیم و نشر تراث الامام الخمینی ، 2002، ص 15.
16. از فرماندهان جنبش « جهاد اسلامی فلسطین » .
17. نداء القدس ، ش 81، سال پنجم ( 1 / 9 / 83 ) ، ص 16.
18. پایگاه خبری « قدسنا » .
19. ر.ک. نداء القدس ، ش 74، سال چهارم ( 1/8/1382 ).
20. ر.ک. همان ، ش 75، سال پنجم ( 1/11/82 ).
21. پایگاه « مرکز اطلاع رسانی فلسطینی » ، دفتر آمار فلسطین .
22. نداء القدس ، ش 63، سال سوم ( 1/1/1381 ).
23. طبق آمار گزارش شده ، تعداد 129 زن فلسطینی طی دوران انتفاضه ی فلسطین به اسارت درآمده و 249 تن به شهادت رسیده اند . ( نداء القدس ، ش 84، سال ششم ، 1/12/83. )
24. روزنامه ی جمهوری اسلامی، ش 7538، سال بیست و هفتم( یکشنبه 2 مرداد 1384).
25. زنان عرب ، ترجمه ی زهرا امیدوار ، تهران ، کانون نشر اندیشه های نوین ، ص 14.
26. امام خمینی رحمه الله ، پیشین ، ج 3، ص 31، و نیز ج 11، ص 16.
27. برای بررسی پیشینه ی حکومت در الجزائر ، ر.ک. گزاویه یا کونر ، تاریخ استعمارگری فرانسه ، ترجمه ی عباس آگاهی ، ص 147-149 / زید الصباح ، انقلاب الجزائر ، انور ساعدی ، تلاش ، ص 6-13.
28. ر.ک. فتحی شقاقی ، جهاد اسلامی ، ترجمه ی هادی خسرو شاهی ، تهران ، اطلاعات ، 1375، ص 97.
29. سید هادی خسرو شاهی ، نبرد اسلام در آفریقا ، چ دوم، قم ، تبلیغات اسلامی ، ص 11-12.
30. برای بررسی بیشتر حجاب زن الجزائری ، ر.ک. فرانتس فانون ، استعمار میرا ، ترجمه ی محمد امین کاوان ، چ دوم ، تهران ، خوارزمی ، ص 37-44 / همو ، الجزائر و مسئله ی حجاب ، ترجمه ی تابنده ، تهران، میثاق / همو، سال پنجم انقلاب الجرائر ، ترجمه ی تابنده ، تهران ، نشر فرهنگ اسلامی ، ص 38-50.
31. حسن صدر ، الجزائر و مردان مجاهد ، جاویدان ، ص 130.
32. ر.ک. سید هادی خسروشاهی ، پیشین ، ج 2، ص 11-12.
33. فرانتس فانون ، واپسین دم استعمار ، ترجمه ی کاتوزیان ، تهران ، قومس ، ص 52.
34. ر.ک. یوسف سعدی ، چهره ی درخشان انقلاب الجزائر ، فرخ ، ص 20-25 / فرانتس فانون ، واپسین دم استعمار ، ترجمه ی خسروگلرخی ، چ دوم ، طوس ، ص 95-98.
35. ر.ک. سیمون دوبوار ، رنج ها و نبردهای جمیله بوپاشا ، ترجمه ی منصور تاراجی ، تهران ، فرخ ، 1336، ص 60-84.

منبع: فصلنامه تخصصی بانوان شیعه

يکشنبه هفتم 6 1389 10:18 بعد از ظهر
X